1 / 8
سخنان گروهى از ياران امام على پس از بيعت
1314.تاريخ اليعقوبى ـ پس از گزارش بيعت مردم با على عليه السلام ـ: گروهىاز انصار، به پا خاستند و سخن گفتند. نخستين كسى كه سخن گفت، ثابت بن
قيس انصارى بود. وى كه سخنران و خطيب انصار بود، چنين گفت: سوگند به
خداوند، اى اميرمؤمنان! اگر آنان در حكومت (و ولايت)، بر تو پيشى گرفتند،
امّا در دين، بر تو پيشى نداشتند. اگر ديروز از تو سبقت گرفتند، امروز به آنان
رسيدى و جايگاهت بر كسى پوشيده نيست و منزلتت ناشناخته نباشد. آنان به
تو نيازمند بودند در آنچه نمىدانستند؛ ولى تو با دانشت به كسى نيازمند
نشدى.سپس خزيمة بن ثابت انصارى ـ كه ذوالشهادتين لقب داشت 1 ، به پا خاست و گفت: اى اميرمؤمنان! ما براى
حكومت، جز تو را نيافتيم و جريان امور، جز به تو باز نمىگردد، و اگر با
خويشتن، درباره تو صادق باشيم، [خواهيم يافت كه [تو از همه در ايمان،
پيشتازترى و به خداوند، داناترى و نزديكترينِ مؤمنان به پيامبر خدايى. آنچه
آنان دارند، تو دارى؛ ولى آنچه تو دارى، آنان را از آن، بهرهاى نيست.آنگاه، صعصعة بن صوحان برخاست و گفت: سوگند به خداوند، اى
اميرمؤمنان! به خلافت، زينت بخشيدى، و خلافتْ تو را زينت نداد. حكومت
را برترى دادى، و حكومت به تو برترى نداد. به درستى كه حكومت و
خلافت، به تو نيازمندتر است از تو به حكومت.سپس مالك بن حارث اشتر، به پا خاست و گفت: اى مردم! اين، جانشينِ
جانشينان و ميراثْدار دانش پيامبران است؛ [كسى كه [بزرگْ آزمون، نيك
سياست
پيامبر صلي الله عليه و آله اين
لقب را به وى داد، هنگامى كه در نزاع پيامبر خدا با يك اعرابى، جانب پيامبر خدا را گرفت، با اين
استدلال كه ما تو را در آوردن پيام الهى تصديق مىكنيم. چگونه در برخورد با يك اعرابى تصديقت
نكنيم؟ (معجم رجال الحديث: 8 / 52).