بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
برخى نيز گمان مىكنند تو در نبرد با شاميان، دچار ترديدى.گفت: «تا امروز، چه زمان جنگ را ناخوش داشتهام؟ شگفتا كه به وقت نوخاستگى و شادابى، دوستار جنگ بوده باشم و به گاه پيرى، پس از سپرى شدن عمر و نزديك شدن مرگ، از آن بيزار گردم!و امّا اين كه در جنگ با اين قوم به شك افتاده باشم؛ اگر چنين بود، بايد در جنگ با اهل بصره نيز به شك مىافتادم. به خدا سوگند، پيدا و پنهانِ اين موضوع را كاويدم و ديدم تنها راه، جنگيدن است و اگر چنين نكنم، از خدا و پيامبرش سر پيچيدهام.امّا اين كه با ايشان تأنّى به خرج مىدهم، بدان اميد است كه هدايت يابند يا دست كم گروهى از ايشان هدايت پذيرند. همانا پيامبر خدا در جنگ خيبر، مرا فرمود: "هر آينه اگر خداوند به واسطه تو يك نفر را هدايت كند، برايت بهتر است از همه آنچه آفتاب بر آن مىتابد"». 1 2464.امام على عليه السلام ـ برگرفته كلام او، آنگاه كه يارانش در خواستن اذن جنگ در صِفّين شتاب مىورزيدند ـ: امّا اين كه گفتيد: آيا اين همه تأخير براى ناخوشايند داشتنِ مرگ است؟ به خدا سوگند، برايم فرقى نمىكند كه من به سوى مرگ درآيم يا مرگ به سوى من روان شود.و امّا اين سخنتان كه شاى د در جنگ با شاميان به شك افتادهام؛ سوگند خداى را، هيچ روزى جنگ را به تأخير نيفكندهام، مگر از آن رو كه اميدوار بودهام دستهاى از ايشان به من بپيوندند و هدايت پذيرند و از نورِ من بينايى گيرند. و اين، براى من دوستداشتنىتر از آن است كه ايشان را در عين گمراهىشان بكُشم، هر چند به هر حال، به جُرمِ گناهانشان گرفتار خواهند گشت». 2 1 - شرح نهجالبلاغة: 4/13، بحارالأنوار: 32/447.2 - نهجالبلاغة: خطبه 55، بحارالأنوار: 32/556/464.