بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين فرومايگى چيست، اى اشعث؟ واين داورى چيست؟ آيا شرطى استوارتر از شرط خداىوجود دارد؟سپس به روى اشعث شمشير بر كشيد و او عقب نشست. پس با شمشير بر سُرينِ استرش ضربه زد. استر برجَست و يمنىها پراكنده گشتند؛ همانان كه بيشينه ياران على ـ درودهاى خدا بر او باد ـ بودند.آنگاه كه احنف چنين ديد، همراه جارية بن قُدامه و مسعود بن فدكى بن اعبد و شَبَث بن رِبعى رياحى نزد اشعث آمدند و از او طلب عفو كردند و او پذيرفت. 1 2604.مروج الذّهب: آنگاه كه ماجراى داورى پيش آمد، آن جمعيّت، يكسره خشم گرفتند و برخى از برخى ديگر بيزارى جستند: برادر از برادر، و پسر از پدر.على عليه السلام فرمان كوچ داد؛ زيرا مىدانست كه اختلاف رأى و نظر پيش آمده و رشته امور، گسسته و افراد از وى سرپيچيدهاند.داورى، سبب چندگانگى در سپاه عراقيان شده بود و ايشان با تازيانه و نيامِ شمشير، يكديگر را فرو مىكوفتند و به هم دشنام مىدادند و هر گروه، رأى ديگرى را سرزنش مىكرد.على عليه السلام به قصد كوفه در راه شد و معاويه به دمشق كه جزو سرزمين شام بود، رهسپار گشت و سپاهيانش را پراكند و هر دسته از ايشان به سوى ديار خود، راهى شد. 2 1 - الكامل: 3/1098. نيز، ر. ك: البداية والنهاية: 7/278.2 - مروج الذهب: 2/405.