دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد 6

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ - جلد 6

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بعد؛ همانا نافرمانى از امر نيكخواهِ مهرورزِ داناىِ
كارآزموده، حسرت مى‏زايد و پشيمانى در پى دارد.

من در ماجراى اين داورى، فرمان خويش را به شما دادم و آنچه را
در گنجينه انديشه داشتم، برايتان آشكار كردم؛ «و اى كاش از رأىِ قَصير
پيروى مى‏كردند». 1 امّا شما همچون مخالفانى
جفاپيشه و پيمان‏شكنانى عصيانگر، از فرمانم سر باز زديد؛ چندان كه
اندرز دهنده نيكخواه در خيرخواهى‏اش به ترديد افتاد و سنگِ آتش‏زنه
در افروختنِ آتش، بُخل ورزيد. پس من و شما مصداق سخن آن مرد
قبيله هَوازِن هستيم:

«من در منزلگاه مُنعَرِجُ اللِّوى، امر خويش را با شما در ميان
نهادم
ولى شما جز در صبحگاهان روز بعد، خيرخواهى ام را درنيافتيد.
2


1 - اين مَثَل در جايى به كار مى‏رود كه كسى به پندِ ناصح، عمل
نكند. ريشه اين مَثَل آن است كه قصير، غلامِ يكى از ملوك عرب به نام جذيمة بن اَبرَش بود.
جذيمه پدر زبا، ملكه جزيره را كشته بود. آن ملكه با حيله‏گرى از جذيمه خواست كه براى
ازدواج با وى نزد او رود. جذيمه، دعوت وى را پذيرفت و با هزار سوار، روى به راه نهاد و
ديگر لشكريانش را همراه خواهرزاده‏اش باقى نهاد. پيش‏تر، قصير به وى گفته بود كه
به‏سوى زبا نرود؛ ولى او نپذيرفته بود. آن‏گاه كه وى به جزيره نزديك شد، انبوهى از
سپاهيان زبا پيش آمدند، بى‏آن كه وى را احترام كنند. قصير به او گفت كه بازگردد و
حيله‏گرى زنان را گوشزد كرد. جذيمه نپذيرفت و چون نزد زبا رفت، كشته شد. آن‏گاه،
قصير گفت: «سخنى از قصير، پذيرفته نمى‏شود!» و اين، مثلى شد براى هر كس كه نصيحت
كند و از سخنش سر بپيچند. (بحار الأنوار: 33
ولى شما جز در صبحگاهان روز بعد، خيرخواهى ام را درنيافتيد.
2


1 - اين مَثَل در جايى به كار مى‏رود كه كسى به پندِ ناصح، عمل
نكند. ريشه اين مَثَل آن است كه قصير، غلامِ يكى از ملوك عرب به نام جذيمة بن اَبرَش بود.
جذيمه پدر زبا، ملكه جزيره را كشته بود. آن ملكه با حيله‏گرى از جذيمه خواست كه براى
ازدواج با وى نزد او رود. جذيمه، دعوت وى را پذيرفت و با هزار سوار، روى به راه نهاد و
ديگر لشكريانش را همراه خواهرزاده‏اش باقى نهاد. پيش‏تر، قصير به وى گفته بود كه
به‏سوى زبا نرود؛ ولى او نپذيرفته بود. آن‏گاه كه وى به جزيره نزديك شد، انبوهى از
سپاهيان زبا پيش آمدند، بى‏آن كه وى را احترام كنند. قصير به او گفت كه بازگردد و
حيله‏گرى زنان را گوشزد كرد. جذيمه نپذيرفت و چون نزد زبا رفت، كشته شد. آن‏گاه،
قصير گفت: «سخنى از قصير، پذيرفته نمى‏شود!» و اين، مثلى شد براى هر كس كه نصيحت
كند و از سخنش سر بپيچند. (بحار الأنوار: 33

/ 439