بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جِعرانه، پيامبر خدا از دامانِ جامه بِلال، نقرههاى غنايم را بر مىگرفت و به رزمندگان عطا مىكرد. در اين حال، مردى نزد وى آمد و گفت: اى محمّد! عدالت پيشه كن!فرمود: «واى بر تو! اگر من عدالت نورزم، چه كسى عدالت مىورزد؟ اگر من عادل نبودم، تو زيان و خسران مىديدى».عمر بن خطّاب گفت: اى پيامبر خدا! مرا وا گذار تا اين منافق را بكشم.فرمود: «پناه بر خدا از اين كه مردم بگويند من يارانم را مىكشم! اين فرد و يارانش قرآن مىخوانند، امّا قرآن از گلوهاشان در نمىگذرد؛ و از دين خارج مىشوند، آن گونه كه تير از هدف خارج مىشود». 1 2661.السّنّة ـ به نقل از عبداللّه بن عمرو بن عاصـ: مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله ، در حالى كه مشغول تقسيم طلاهاى غنيمتىِ نبرد حنين بود، آمد و گفت: اى محمد! عدالت پيشه كن!فرمود: «واى بر تو! اگر من عدالت نورزم، آن را نزد چه كس مىتوان يافت؟».سپس فرمود: «زود باشد كه گروهى همچون اين فرد بيايند كه كتاب خدا را طلب مىكنند، امّا دشمنانِ آناند؛ و كتاب خدا را قرائت مىكنند؛ و سرهاشان را مىتراشند. هر گاه خروج كردند، گردنهاشان را بزنيد». 2 2662.صحيح البخارى ـبه نقل از ابو سَلَمة بن عبدالرحمان ـ:ابو سعيد خُدْرى گفت: در آن حال كه نزد پيامبرخدا بوديم و او غنايم را تقسيم مىنمود، مردى از بنى تميم، با كنيه ذوالخُوَيصِرَه، به حضور او آمد و گفت: اى پيامبر خدا! عدالت ورز!فرمود: «واى بر تو! اگر من عدالت نورزم، چه كس عدالت مىورزد؟ اگر من 1 - صحيح مسلم: 2/740/142، السنن الكبرى، نسايى: 5/31/8087.2 - السنّة، ابن ابىعاصم: 446/944، المستدرك على الصحيحين: 2/159/2644.