بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
عدالت نورزم، تو زيان كردهاى و خسران ديدهاى».عمر گفت: اى پيامبر خدا! مرا اجازت فرما كه گردن او را بزنم.فرمود: «او را وا گذار! همانا وى را يارانى خواهد بود كه هر يك از شما، نماز و روزه خود را پيشِ نماز و روزه ايشان كوچك مىشمارد؛ قرآن را قرائت مىكنند، امّا از ترقُوهشان فراتر نمىرود؛ از دين بيرون مىروند، همان سان كه تير از هدف در مىگذرد. آنگاه تيرانداز به پيكان تيرش مىنگرد و چيزى (اثرى) از خون در آن نمىيابد. سپس به بند پيكان نگاه مىكند و باز چيزى نمىبيند. سپس به ميانه پَر و پيكان مىنگرد و باز هم چيزى نمىيابد آنگاه، پرِ تير را مىبيند و در آن هم چيزى نمىجويد؛ در حالى كه تير از سِرگين و خونِ حيوانِ شكار شده گذشته و از شدّت سرعت چيزى در آن نمانده است.نشانه دار ايشان، مردى است سياه كه يكى از بازوانش همانند پستان زن يا همچون پاره گوشتى است كه در دهان جويده شده باشد؛ و آنان هنگامى خروج مىكنند كه مردم، دچار تفرقه مىشوند».ابو سعيد گفت: من گواهى مىدهم كه اين سخن را از پيامبر خدا شنيدم و نيز گواهى مىدهم كه على بن ابى طالب با ايشان جنگيد و من، خود، همراه وى بودم. آنگاه فرمان داد آن مرد را بيابند و چون يافته و آورده شد، در او نگريستم و همان ويژگى كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده بود، در او ديدم. 1 2663.الكامل: روايت شده كه مردى سياه كه جامهاى بس سپيد بر تن داشت، نزد پيامبر خدا آمد كه مشغول تقسيم غنيمتهاى خيبر بود و تنها از آنِ كسانى مىشد كه در حُدَيبيه حاضر بودهاند. آن مرد به پيامبر صلي الله عليه و آله گفت: امروز عدالت نورزيدهاى!پيامبر خدا خشمگين شد، چندان كه خشم بر چهرهاش پديدار گشت. صحيح البخارى: 3/1321/3414، صحيح مسلم: 2/744/148، اُسد الغابة: 2/214/1541.