بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سپس رزمندهاى ديگر دوان دوان پيش آمد و همانند سخن نخست را گفت. على عليه السلام به سخن وى اهمّيتى نداد و سواران ديگر نيز به شتاب آمدند و همان خبر را دادند.على عليه السلام برخاست و بر پشت اسب خويش به جولان درآمد.جوانى از ميان رزمندگان گفت: به خدا سوگند، هر آينه من به او نزديكم. اگر خوارج از نهر گذشته باشند، سرِ اين نيزه را در چشمش فرو مىبَرَم. آيا او مدّعى علم غيب است؟!چون على عليه السلام به نهر رسيد، آن جماعت را ديد كه نيامهاى شمشيرهاشان را در هم شكستهاند، سوارانشان را پى كردهاند، بر زانوانشان نشستهاند، و با بانگى آهنگين و بلند مىگويند: «لا حُكْمَ إلاّ للّه؛ حُكم، تنها از آنِ خداست!».پس آن جوان فرود آمد و گفت: اى اميرمؤمنان! من پيشتر در تو به ترديد افتادم و اكنون نزد خدا و تو، توبه مىكنم پس از من درگذر.على عليه السلام گفت: «همانا خداوند است آن كه گناهان را مىآمرزد. پس از وى غفران بخواه. 1 ر.ك: ج 11، ص 140 (پيشگويى امام درباره حوادث آينده / سرانجام خوارج). شرح نهجالبلاغة: 2/271، بحارالأنوار: 33/348/587.