در اين حال بود كه عثمان، آشكارا به وى گفت: تو مىخواهى من كشته
شوم و سپس خود را خونخواه من بشمارى. 1
2. وا داشتن امام به بدگويى از خلفا
معاويه نيك مىدانست كه على عليه السلام خود را نخستين پيشوا پس ازپيامبر صلي الله عليه و آله مىداند و بر آن است كه در ماجراى خلافت، بر وى ستم رفته
و از همين رو به مقاومت روى آورده است و مادام كه همسرش فاطمه
زهرا عليهالسلام ، پاره تنِ پيامبر صلي الله عليه و آله زنده بود، از بيعت با ابو بكر، سر باز زد. ليكن
امام عليه السلام صلاح نمىديد كه اين رأى را آشكار كند؛ زيرا به پراكندگى امّت
اسلام مىانجاميد و به نظام سياسى مسلمانان آسيب مىزد.در اين رويكرد، يكى از هدفهاى معاويه در نبرد تبليغاتىاش آن
بود كه امام عليه السلام را به بدگويى از دو خليفه نخست وا دارد تا آن را
دستاويزى سازد براى اين كه وى را در پيشگاه افكار عمومى به حصار
افكَنَد و در تنگنايش اندازد و ميان ياران و پيروانش تفرقه پراكنَد.نقيب ابوجعفر در اين باره گفته است:معاويه در پى به ميدان كشيدن على عليه السلام بود، شايد از حال ابو بكر و عمر و
غصب حقّ خلافتش چيزى گويد و بدين سان، رسوا شود. پس همواره با
نامه پراكندن و پيك فرستادن، بر آن بود كه غافلگيرش كند تا وى در نامهاى
يا با پيكى، آنچه را از ابو بكر و عمر در دل دارد، آشكار سازد و آنگاه
معاويه، نزد مردم شام، آن را دستاويزى به زيان على عليه السلام سازد....اين بلاى بزرگ، هم به انگيزه تباه ساختن انديشه شاميان براى دشمنى با
امام عليه السلام و هم به نيّتِ برانگيختنِ مردم عراق ضدّ وى بود؛ همانان كه سپاهيان
و همرازان و ياران او به شمار مىرفتند؛ چرا كه ايشان، جز اندكى شيعه
خاص،
تاريخ اليعقوبى:
2/175.