فراهم آوردهايم و براى چارپايانتان علوفه بسيار آماده كردهايم.گفت: «امّا اين عادت كه پنداريد مايه بزرگداشتِ اميران است؛ به
خدا سوگند كه ايشان را سودى ندارد و با اين كار، تنها خود و بدنهاتان
را به رنج مىافكنيد. پس ديگر اين كار را نكنيد. و امّا اين چارپايانتان؛
اگر دوست مىداريد كه آنها را از شما بستانيم، آن را به منزله خراج از
شما مىگيريم نه هديه. و امّا غذايى كه براى ما فراهم كردهايد ؛ خوش
نمىداريم از دارايى شما، جز با پرداخت بهاى آن بخوريم».گفتند: اى امير مؤمنان! آن را قيمت مىنهيم و سپس بهايش را
دريافت مىكنيم.گفت: «پس تا وقتى آن را قيمت ننهادهايد، به آنچه داريم، بسنده
مىكنيم».گفتند: اى امير مؤمنان! ما همپيمانان و خواجگانى از عرب داريم. آيا
مَنعِمان مىكنى كه به ايشان هديه دهيم و ايشان را منع مىكنى كه از ما
هديه پذيرند؟گفت: «همه عرب، همپيمانان شمايند. هيچ يك از مسلمانان را
نمىسزد كه از شما هديه پذيرند. و هر كه به زور مالى از شما ستانْد، ما
را آگاه كنيد».گفتند: اى امير مؤمنان! ما خوش مىداريم كه هديه و نيكوداشتِ ما
را بپذيرى.به آنان گفت: «واى بر شما! ما از شما بى نيازتريم». آنگاه، تَركشان
گفت و روانه شد. 1
6 / 7
ماجراى آبِ صومعه
2432.الفتوح: على عليه السلام دو روز در شهر انبار بماند. روز سوم، سپاه رادر بيابانى هموار و بى آب و علف حركت داد. آنان تشنه شدند و به
آب نيازشان افتاد.
وقعة صفّين: 143، بحارالأنوار: 32/424.