بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
كه كارگزارانِ عثمان ابن عفّان را از عراق بگريزانَد، بر او سركشى كند و زيبايىهايش را زشت جلوه دهد. نيز از سبُكسرى و زشتانديشى وى بود كه به خانه و قرارگاه عثمان ابن عفّان تاخت و در زمره كشندگان او درآمد و اكنون خون عثمان، گريبانگير اوست. بدانيد كه من به نبرد با او نيازى ندارم.به وى گفتم: سخن گفتى. پس بشنو تا پاسخت گويم.گفت: نه! مرا به سخن شنيدن از تو و پاسخت، نياز نيست. از من دور شو!پس يارانش بر من بانگ زدند و از آنجا بازگشتم. و اگر به من گوش فرا مىداد، دليل و حجّتِ فرماندهم (اشتر) را برايش بيان مىكردم. آنگاه، نزد اشتر بازگشتم و به او خبر دادم كه ابو اعور از نبرد با وى سر باز زده است.گفت: او بر جانِ خويش ترسيده است.پس همچنان روياروى ايشان ايستاديم، چندان كه شب ميان ما و ايشان پرده كشيد؛ و شب را به نگهبانى گذرانديم. صبح كه شد، ديديم سپاه شام در پناه تيرگى شب، از آنجا رفتهاند. صبحگاهان بعد، على بن ابى طالب عليه السلام به ما رسيد. آنگاه، اشتر با همراهانش در سپاه پيشقراولان، پيش رفت تا به معاويه رسيد و روياروى وى ايستاد. على عليه السلام نيز در پى اشتر روان شد و شتابان به وى پيوست. سپس توقّف كرد و اين توقّف به درازا انجاميد. 1 تاريخ الطبرى: 4/567، وقعة صفّين: 154.