4408.امام على عليه السلام ـ در طلب باران ـ : بارخدايا! كوههاى ما تفتيده و زمين ما غبارآلود گشته است، چارپايانمان تشنهاند و در آغلهاى خود، آشفته، چون زن بچّه مرده، فرياد مىكشند و از رفت و آمد به چراگاهشان و رفتن به آبشخورشان خستهاند.بارخدايا! بر ناله گوسفندان و فرياد ماده شتران، رحم كن. به آشفتگىشان در رفتنشان و زار زدنشان در آغلهايشان رحم كن.بارخدايا! به هنگامى به سويت بيرون شديم كه قحطى بر ما روى آورده است و ابرهاى بارانزا با ما مخالفت ورزيدهاند. تو اميد دردمند و برآرنده حاجت درخواستكنندهاى. به هنگامى كه مردمْ نااميد شدهاند و ابرها بازداشته و چرندگان نابود گشتهاند، تو را مىخوانيم كه: به كردارمان، ما را مؤاخذه نفرما و به گناهانمان مگير. رحمتت را با ابرهاى پُر باران، بهار پُر آب و گياهان شاداب، بر ما بگستران، با بارانهاى درشتْ قطرهاى كه مُرده را بدان زنده سازى و از دست رفته را بازگردانى.بارخدايا! به ما بارانى زنده كننده، سيرابگر، كامل و فراگير، پاكيزه و بابركت، خوشگوار و پُرنعمت بباران كه گياهش پُر رشد، شاخههايش پُربار، و برگهايش سرسبز باشد و به آن، بنده ناتوانت را توانمند سازى و سرزمين مُردهات را زنده كنى.بارخدايا! بارانى بباران كه از آن، زمينهاى بلندمان گياه برويانَد و در زمينهايش آبْ جارى شود و اطرافمان پُرنعمت گردد، ميوههايمان فراوان شود و چارپايانمان زنده مانند، دورْ دستهايمان بهره برَند و پيرامونيان ما از بركتهاى گسترده و بخششهاى فراوانت كه خاصّ آفريدههاى فقيرت و جانوران وحشىِ رهاست، يارى جويند.و بر ما بارانى سيرابكننده ريزان و پيوسته فرود آور كه از هر قطره آن، قطرهاى ديگر بجهَد؛ بارانى كه نه برق آن بىآب باشد و نه ابرش بىباران، با ابرهايى