گذر از دنيا و سفر به آخرت بارها توسط امام على عليه السلام عنوان شده است.در اين نامه نيز كه خطابى به همه ى جوانان عالم در همه ى حال و آينده ى تاريخ است، اين تأكيد بارها و به مناسبت هاى مختلف، تكرار مى شود.على بر اين حقيقت پافشارى مى نمايد كه دنيا به جز پلى كه بايد از آن گذشت، نيست و خبر حقيقى و وصال در آن سوى پل، انتظار ما را مى كشد؛ و ما بايد با همه ى وجود آن حقيقت را باور كنيم.عاشق در مسير عشق جز به خانه ى معشوق نمى انديشد.هرگز حاضر نيست آن خانه و لحظه ى وصل را با آذين هاى راستين و دروغين كوچه هاى سر راه معاوضه نمايد.راه برايش فقط ارزش گذشتن و رسيدن را دارد و به همين اندازه به آن بها مى دهد.اگر ضرورت دارد مسير را هموار كند، مى كند اما به عزم گذشتن، نه ماندن.اگر لازم است در مسير، نفسى تازه كند، تأملى مى كند اما به نيت نيرو گرفتن و راه افتادن.اگر تشنه شده است آبى مى نوشد اما به قصد شاداب شدن و توان راه يافتن و... هرگز جز به ديدار و جز به رسيدن نمى انديشد.على عاشقى است كه خود، چون افق منزلگاه دوست را در مى يابد، فرياد بر مى دارد: به خداى كعبه رستگار شدم؛ هر چند خون سر و خون جگرش در هم آميخته و در سنگلاخ مسير پرفراز و نشيب محبوب و معبود، زخم ها برداشته است.
خانواده ى دريايى
اين على پس از تجربه اى سخت اما موفق، حاصل دست آوردهايش را با كمال اخلاص و دلسوزانه به جوان هديه مى كند: پسركم تو را از حال دنيا و زوال دنيا و تحولات دنيا و نيز از آخرت و آنچه براى اهلش آماده كرده اند، آگاه كردم و براى هر كدام مثال ها آوردم تا تو عبرت بگيرى و چونانكه بايد، ره بپويى - و اكنون مثالى ديگر - آنانكه دنيا را آزموده اند، در يافته اند كه حال مردان حق اين است كه دنيا را خانه اى سخت و غيرقابل تحمل يافته اند كه به اميد آرامش و راحت، عزم خانه ى آسايش آخرت كرده اند(37) .تشبيه و مثال امام بسيار عجيب است.امام حال دنيا و آخرت و مسافران اين مسير را چنين بيان مى كند: حال مردمى كه در اين دنيا هستند، حال افرادى است كه در خانه اى بدون قوت و غذا و در سرزمينى بى آب و علف زندگى مى كنند اما همه ى دلخوشيشان اين است كه پس از اين سختى ها به خانه اى امن و آرام و به سرزمينى آباد و حاصل خيز خواهند رسيد، سرزمينى كه جز آسايش در آن نيست، سرزمينى كه آرامش كامل در آن، انتظارشان را مى كشد.چون چنين مى انديشند و دنيا را اينگونه مى بينند و آخرت را آنگونه مى شناسند، پس سختى راه را تحمل مى كنند و جدايى دوستان را مى پذيرند، خشونت سفر و نامناسب بودن پذيرايى و... همه را خوشايند مى دارند(38) چرا كه مى دانند به كجا مى روند، چرا كه آگاهانه قدم در راه گذارده اند، چرا كه با حال خود و زندگى پيرامونشان به خوبى آشنا هستند و انتهاى مسير را نيز به كمال مى شناسند.راه سخت است، باشد! پايان راه شادى آفرين است.سفر خشن است، باشد! پايان سفر حيات بخش است.دوستان همراه ما، ما را ترك مى كنند، جلو يا عقب مى افتند، چه اشكالى دارد! در نهايت مسير و در هنگام خوشى يكديگر را ملاقات خواهيم كرد.بايد فقط به رفتن انديشيد و به رسيدن، دل خوش كرد.جاى ما آنجاست.