ياس و نااميدى از رحمت خدا و مذمت آن
صفت سيم ياس از روح الله.و اين صفت از جمله مهلكات عظيمه بلكه گناهان كبيره است و در كتاب كريم نهى صريح از آن شده، چنانچه مى فرمايد: «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ». (1) يعنى: «اى بندگان من كه بر خود ستم و اسراف كرده ايد! از رحمت خدا نا اميد نشويد» . و باز مى فرمايد: «و من يقنط من رحمة ربه الا الضالون ». (2) يعنى: «كيست كه نااميد ازرحمت خدا شود، مگر گمراهان و اهل ضلالت » . بلكه از بعضى آيات معلوم مى شود كه ياس از رحمت خدا موجب كفر است،چنانكه مى فرمايد: «لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون » (3) يعنى: «مايوس نمى شود از رحمت خدامگر كفار» . و مروى است كه: «مردى از بسيارى گناهان، اين قدر خائف شده بود كه از آمرزش خود نااميد بود.حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - به او فرمودند: اى مرد! مايوسى تواز رحمت خدا بدتر است از گناهانى كه كرده اى » . (4) و روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «اگر بدانيد آنچه را من مى دانم، كم خواهيد خنديد و بسيار خواهيد گريست.و به بيابانها و صحراها بيرون خواهيد رفت.و بر سينه هاى خود خواهيد زد.و پناه به پروردگار خود خواهيد برد.پس جبرئيل - عليه السلام - نازل شد و گفت: پروردگارت مى فرمايد كه: بندگان مرا از من نا اميد مكن » . (5) و مروى است كه: «مردى بود در بنى اسرائيل كه مردم را از رحمت خدا نا اميد مى كرد و ايشان را بسيار مى ترسانيد.در روز يامت خدا به او خواهد فرمود كه: امروزمن تو را از رحمت خود مايوس مى كنم، همچنان كه تو بندگان مرا از من نااميدمى ساختى » . (6) و همين قدر بس است در مذمت صفت ياس، كه: آدمى را از محبت خدا كه سر همه فضايل و بالاترين آنهاست باز مى دارد، زيرا كه تا كسى به ديگرى اميدوار نباشد او رادوست نمى دارد.و همچنين اين صفت باعث بازماندن از طاعت و عبادت مى شود،زيرا كه باعث بر عمل، نشاط خاطر و اميدوارى به مكافات آن است. و آنچه رسيده است در مذمت ظن بد به خدا - چنانكه مذكور خواهد شد - دلالت برمذمت اين صفت نيز مى كند.پس بر هر كسى لازم است كه از اين صفت مجتنب باشد.وعلاج آن به تحصيل ضد آن است، كه صفت رجاء و اميدوارى به رحمت خداست،چنانكه بيايد.فصل: رجاء و اميدوارى به خدا
ضد ياس از رحمت خدا اميدوارى به اوست، كه آن را صفت رجاء گويند.و «رجاء» عبارت است از: انبساط سرور در دل، به جهت انتظار امر محبوبى. و اين سرور و انبساط را وقتى رجاء و اميدوارى گويند كه: آدمى بسيارى از اسباب رسيدن به محبوب را تحصيل كرده باشد، مثل انتظار گندم از براى كسى كه تخم بى عيب را به زمين قابلى كه آب به آن نشيند بيندازد، و آن را در وقت خود آب دهد. اما توقع چيزى كه هيچ يك از اسباب آن را مهيا نكرده باشد آن را رجاء نگويند،بلكه غرور و حماقت نامند.مانند انتظار گندم از براى كسى كه تخم آن را در زمين شوره زارى كه بى آب باشد افكنده باشد. و اگر كسى بعضى اسباب را تحصيل كرده و بعضى را نكرده، كه حصول محبوب مشكوك فيه باشد آن را آرزو و تمنا گويند، مثل آنكه تخم را به زمين قابلى افكنند امادر آب دادن كوتاهى و تقصير نمايند. و چون اين را دانستى بدان كه دنيا مزرعه آخرت است.و دل آدمى حكم زمين رادارد.و ايمان چون تخم است.و طاعات، آبى است كه زمين را با آن سيراب بايد كرد.وپاك كردن دل از معاصى و اخلاق ذميمه به جاى پاك كردن زمين است ازخار و خاشاك و سنگ و كلوخ و گياهى كه زرع را فاسد مى كند.و روز قيامت هنگام درو كردن است. پس بايد اميد داشتن بنده به آمرزش را قياس كرد به اميد صاحب زرع، و همچنان كه كسى تخم را به زمين پاك افكند و آن را به موقع آب دهد، و از سنگ و خار و خس پاك سازد، چون چشم به لطف پروردگار داشته بنشيند و اميد گندم به خانه بردن دروقت درو داشته باشد.اين اميد را رجاء گويند و عقلا از آدمى مى پسندند و مدح او را مى كنند.همچنين هر گاه بنده زمين دل را از خار و خس اخلاق ذميمه رفت و درو كرد،و تخم ايمان را در آن پاشيد، و آب طاعات را بر آن جارى ساخت، پس اميد به لطف پروردگار داشته باشد كه او را از سوء خاتمه نگاهدارد، و او را بيامرزد.و اين اميدوارى او رجاء محمود، و در نزد عقل و شرع مستحسن است. و همچنان كه كسى كه از زراعت تغافل ورزد و سال خود را به كسالت و راحت به سر برد، يا تخم را در زمين شوره كه آب به آن نمى نشيند افكند و بنشيند و توقع درو كردن و گندم به انبار كشيدن را داشته باشد اين را حمق و غرور گويند و صاحب آن را احمق نامند.همچنين كسى كه تخم ايمان و يقين را در زمين دل نيفكند، يا بيفكندوليكن خانه دل او «مشحون » (7) به رذايل صفات، و مستغرق لجه شهوات و لذات باشد. و آن را به آب طاعتى سيراب ننمايد و چشم [چشم داشت] ايمان و مغفرت را داشته باشد مغرور و احمق خواهد بود. و از آنچه گفتيم معلوم شد كه: اميدوارى و رجاء، در وقتى است كه آدمى توقع محبوبى را داشته باشد كه جمع آورى اسبابى را كه در دست او هست كرده باشد، وديگر چيزى نمانده باشد مگر آنچه را كه از قدرت او بيرون است، كه فضل و كرم خداست، كه از لطف خود او را از سوء خاتمه، و ايمان او را از شيطان، و دل او را ازهوا و هوس محافظت نمايد. پس احاديث و اخبارى را كه در ترغيب به رجاء و اميدوارى به خدا، و وسعت عفوو رحمت او رسيده مخصوص است به كسانى كه چشم داشت رحمت را با عمل خالص داشته باشند و به دنيا و لذت آن فرو نرفته باشند. پس جان من! با هوش باش تا شيطان ترا فريب ندهد، و از طاعت و عبادت باز ندارد،و به اميد و آرزو، روزگار تو را نگذراند، تا زمام كار از دست تو در رود.و نظرى به احوال انبياء و اولياء و بزرگان بارگاه خدا افكن، و سعى ايشان را در عبادات ملاحظه نماى، و ببين كه: چگونه عمر خود را در خدمت پروردگار صرف نمودند.و روز وشب، بدن خود را در رنج افكندند، و به عبادت و طاعت مشغول شدند.و چشم ازلذات دنيويه پوشيدند، و شربت محنت و بلا را نوشيدند.و با وجود اين، از خوف خداپيوسته در اضطراب، و ديده ايشان غرق آب بود.آيا ايشان اميد به عفو و رحمت خداوند نداشتند؟ يا از وسعت كرم او آگاه نبودند؟ به خدا قسم كه آگاهى آنها از من وتو بيشتر، و اميدوارى آنها بالاتر بود و ليكن مى دانستند:
نابرده رنج گنج ميسر نمى شود
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد
كه چند سال به جان خدمت شعيب كند (8)
كه چند سال به جان خدمت شعيب كند (8)
كه چند سال به جان خدمت شعيب كند (8)
آيات و اخبار در فضيلت رجاء
و ما ابتدا بعضى از احاديث و آياتى كه در فضيلت رجاء و اميدوارى رسيده بيان مى كنيم و بعد از آن بيان اينكه رجاى بى طاعت، غرور و حماقت است مى نمائيم. پس مى گوئيم بدان كه: آيات و اخبارى كه باعث رجاء و اميدوارى مى شود وترغيب به آن مى نمايد بى نهايت است، و آنها بر چند قسم اند: قسم اول: آيات و اخبارى كه در آنها نهى شده است از ياس و نوميدى از رحمت خدا، چنانچه گذشت. قسم دوم: احاديثى كه به خصوص رجاء و اميدوارى رسيده، چنانكه مروى است كه: «مردى در حالت نزع بود و حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - بر بالين او حاضر بودند، عرض كرد كه خود را مى يابم كه از گناهان ترسان، و به رحمت پروردگار اميدوارم. حضرت فرمود كه: در اين وقت اين ترس و اميد در دل بنده جمع نمى شودمگر اينكه خدا او را به آنچه اميد دارد مى رساند و از آنچه مى ترسد ايمن مى كند» . (9) و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه فرمودند: «در روز قيامت خداوند عالم به بنده مى فرمايد كه: چه چيز مانع شد تو را از اينكه تو منكر را ديدى و نهى از آن نكردى؟ اگر در اين وقت عذر آورد كه پروردگارا! به تو اميدوار بودم و از مردم مى ترسيدم.خدا مى فرمايد كه: اين گناه ترا آمرزيدم » . (10) و باز از آن حضرت منقول است كه: «مردى را داخل جهنم كنند، پس در آنجا هزارسال معذب باشد، روزى فرياد كند كه يا حنان يا منان.خداوند عالم به جبرئيل مى فرمايد: برو بنده مرا نزد من آور.پس جبرئيل - عليه السلام - او را بياورد و در موقف پروردگاربدارد.پس خطاب الهى رسد كه: جاى خود را چگونه يافتى؟ عرض كند كه: بد مكانى بود.خطاب رسد كه: او را به جائى كه داشت برگردانيد.آن بنده راه جهنم را پيش گيردو روانه شود و به عقب خود نگاه كند.خداى - تعالى - فرمايد كه: چرا به عقب نگاه مى كنى؟ عرض كند كه: چنين به تو اميد داشتم كه چون مرا از جهنم بيرون آوردى ديگر به آنجا بر نگردانى.خطاب رسد كه: او را بر گردانيد و به بهشت بريد» . (11) و نيز از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «خداى - تعالى - فرمودند كه: مطمئن نشوند عبادت كنندگان به عبادتى كه به اميد ثواب من مى كنند، به درستى كه اگر غايت سعى خود را در طاعت بكنند و در مدت العمر نفسهاى خود را به زحمت بيندازند در بندگى من، باز مقصر خواهند بود و حق عبادت مرا بجا نخواهندآورد در مقابل آنچه از من مى خواهند از كرامات و نعيم بهشت من، و از درجات عاليه در جوار من.و ليكن بايد به رحمت من واثق باشند.و به فضل و كرم من اميدوار باشند. ومطمئن و خاطر جمع به حسن ظن به من باشند، كه هر گاه چنين باشند رحمت من ايشان رادر مى يابد، و خوشنودى و آمرزش خود را به ايشان مى رسانم، و خلعت عفو خود را به ايشان مى پوشانم.به درستى كه منم خداوند رحمن و رحيم، و به اين نام خود راناميده ام » . (12) و از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - مروى است كه: «ديدم در كتاب على بن ابيطالب - صلوات الله عليه - كه نوشته بود حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - دربالاى منبر فرمودند كه: قسم به آن خدائى كه به غير از او خدائى نيست كه به هيچ مؤمنى خير دنيا و آخرت داده نشد مگر به واسطه حسن ظن او به خدا، و اميدواريش به او، وحسن خلق او، و احتراز كردن از غيبت مؤمنين.و قسم به خدائى كه به غير از او خدائى نيست، كه: خداى تعالى هيچ مؤمنى را بعد از توبه و استغفار عذاب نمى كند مگر به جهت گمان بدى كه به خداوند داشته باشد، و كوتاهى او در اميدوارى به خداوند، و بد خلقى و غيبت مؤمنين.و قسم به خدائى كه به غير از او خدائى نيست، كه: هيچ بنده، ظن نيكو به خدا نمى دارد مگر اينكه خدا به ظن او با او رفتار مى كند، زيرا كه خدا كريم است و همه خيرات در دست اوست، و شرم دارد كه بنده مؤمن گمان نيك به او داشته باشد و گمان او تخلف كند و اميد او بر نيايد. پس نيكو كنيد گمان خود را به خدا و به سوى او رغبت نمائيد» . (13) قسم سوم: از چيزهائى كه باعث اميدوارى مؤمنين است آن است: كه در آيات قرآنيه و احاديث نبويه تصريح شده كه ملائكه مقربين و انبياء مرسلين - صلوات الله عليهم اجمعين - از براى طايفه مؤمنين طلب مغفرت مى نمايند و از خدا آمرزش ايشان را مى طلبند، و البته دعاى ايشان مقبول درگاه پروردگار است. خداوند عالم مى فرمايد: «و الملائكة يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض ». (14) خلاصه معنى آنكه: «فرشتگان تسبيح پروردگار خود را مى نمايند، و از اوطلب آمرزش مى كنند از براى بندگانى كه در زمين هستند» . و حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - فرمودند كه: «حيات و ممات من از براى شما خير است.اما در حيات، از براى شما احكام شريعت را بيان مى كنم، و طريقه وآداب را به شما مى آموزم.و اما بعد از ممات من اعمالى كه از شما صادر مى شود بر من عرضه مى كنند، آنچه را كه ديدم نيك است حمد خدا را مى كنم، و آنچه را كه ديدم بداست طلب آمرزش آن را از خدا مى كنم » . (15) قسم چهارم آنكه: رسيده است كه: چون بنده گناهى كند ملائكه در نوشتن آن تاخير مى كنند كه شايد نادم و پشيمان شود و استغفار كند. از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - مروى است كه: «چون از بنده گناهى صادر شود به قدر صبح تا شام نوشتن آن را تاخير مى اندازند، اگر استغفار نمود نمى نويسند» . (16) و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السلام - منقول است كه: «هر كه گناهى كندهفت ساعت از روز او را مهلت مى دهند، پس اگر سه مرتبه گفت: «استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم » آن گناه را ثبت نمى كنند» . (17)امورى كه وسيله نجات مؤمنين است
قسم پنجم: از امورى كه وسيله نجات مؤمنان، و باعث اميدوارى گناهكاران است،شفاعت شافع روز قيامت، و عذر خواه گناهكاران امت، پيغمبر رؤف رحيم، و ائمه طاهرين - صلوات الله عليه و عليهم اجمعين - است، كه چون عرصه قيامت بر پا شود خودو اهل بيت مطهر او دامن شفاعت برزنند، و كمر عذر خواهى نامه سياهان امت را بر ميان بندند، و عفو تقصيرات ايشان را از بارگاه احديت مسئلت نمايند، و از خدا آمرزش ايشان را بطلبند.و چنانچه خداوند مهربان به آن برگزيده جهانيان وعده فرموده شفاعت او را قبول خواهد فرمود. «و لسوف يعطيك ربك فترضى » يعنى: «هر آينه زود باشد كه پروردگار تو، اين قدر به تو بخشش و عطا كند كه تو راضى و خشنود شوى » . (18) و در تفسير اين آيه رسيده است كه: «محمد - صلى الله عليه و آله - راضى نخواهدشد كه يك نفر از امت او در جهنم باشد» . (19) و از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - مروى است كه فرمودند: «ادخرت شفاعتى لاهل الكبائر من امتى » يعنى: «من شفاعت خود را ذخيره كرده ام از براى صاحبان گناه كبيره از امت خود» . (20) و الحق اين بشارتى است كه چشم مؤمنان به آن روشن، و دل ايشان به آن شاد وخرم مى شود.
اى گروه مؤمنان شادى كنيد
همچو سرو و سوسن آزادى كنيد
همچو سرو و سوسن آزادى كنيد
همچو سرو و سوسن آزادى كنيد
چه غم ديوار امت را كه باشد چون تو پشتيبان
چه باك از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتيبان
چه باك از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتيبان
چه باك از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتيبان
من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
رجاء و اميدوارى بدون طاعت
و اما آنچه دلالت مى كند بر آنچه گفتيم، كه رجاء و اميدوارى به رحمت و مغفرت بايد بعد از طاعت و عبادت باشد، و بدون آن غرور و حماقت است از آيات و اخباربى حد و نهايت است. چنانكه حق - سبحانه و تعالى - مى فرمايد: «ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمة الله » يعنى: «به درستى كه: كسانى كه ايمان آوردند و به جهت متابعت رسول، ترك اوطان خود را نمودند و در راه خدا با كفار و نفس اماره جهاد كردند، ايشان اند كه اميدوار به رحمت پروردگارند» . (41) و در مقام مذمت طايفه اى مى فرمايد: «فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياخذون عرض هذا الادنى و يقولون سيغفر لنا» (42) خلاصه معنى اينكه: از عقب گذشتگان،طايفه اى آمدند كه كتاب خدا از رفتگان به ايشان رسيد، و ايشان گرفتار متاع دنيوى گشتند، و آنها را فرا گرفتند و مى گويند كه زود باشد كه ما آمرزيده شويم. و از حضرت پيغمبر - صلى الله عليه و آله - مروى است كه: «احمق كسى است كه متابعت هوا و هوس نفسانى را كند، و آرزو از خدا داشته باشد» . (43) و شخصى به خدمت امام جعفر صادق - عليه السلام - عرض كرد كه: «قومى هستندكه گناه مى كنند و مى گويند ما اميد به خدا داريم و هميشه چنين اند تا مرگ ايشان برسد. حضرت فرمودند كه: ايشان كسانى هستند كه به آرزو مى گذرانند و دروغ مى گويند،رجا و اميد ندارند.و به درستى كه كسى كه اميد به چيزى داشته باشد در صدد طلب آن بر مى آيد.و كسى كه از چيزى بترسد از آن مى گريزد» . (44) و شخصى به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كرد كه: «قومى از دوستان تومعصيت مى كنند و مى گويند ما اميدواريم.حضرت فرمود: دروغ مى گويند، دوستان ما نيستند.اينها قومى هستند كه امانى و آمال، ايشان را مضطرب كرده است.كسى كه اميد به چيزى داشته باشد عمل از براى آن مى كند» . (45) و باز از آن حضرت مروى است كه: «مؤمن، مؤمن نيست تا خوف و اميد داشته باشد.و خوف و اميد نمى دارد مگر در وقتى كه عمل كند از براى آنچه مى ترسد و به آن اميد دارد» . (46)فصل: خوف اصلح است يا رجاء؟
دانستى كه خوف و رجا دو صفت اند از صفات محموده و اخلاق فاضله.و فضيلت آنها به اعتبار آن است كه: آدمى را بر طاعت و عبادت وا مى دارند، و باعث مداواى دل رنجور مى گردند. و اين در اشخاص مختلف مى شود: گاه است شخصى است كه ترس و خوف، او را از طمع و اميد بيشتر به كاروا مى دارد، و چنين شخصى صفت خوف از براى او اصلح است از رجاء. و گاه است شخص ديگر بر عكس است، و حكم آن نيز بر عكس است. و كسى كه بر او صفت امن از عذاب خدا غالب باشد، و ايمن از مكر الله بوده باشد صلاح او تحصيل صفت خوف است. و كسى كه ياس از رحمت خدا بر او غلبه داشته باشد اصلح از براى او تحصيل صفت رجا است. و شخصى كه غريق بحر معاصى و گرفتار دام شهوات دنيويه بوده باشد بايد در صدد تحصيل خوف برآيد. و كسى كه معاصى ظاهريه و باطنيه را ترك كرده باشد اصلح از براى او اين است كه: ترس و اميد او مساوى باشند. و خلاصه اينكه: هر كدام كه آدمى را بيشتر بر تحصيل مقصود وا مى دارد، تحصيل آن اهم است.و اگر در اين خصوص مساوى باشند اصلح، اعتدال اين دو صفت وتساوى آنها است. همچنان كه خداى - تعالى - در وصف جماعتى مى فرمايد: «يدعون ربهم خوفا و طمعا» يعنى: «پروردگار خود را مى خوانند با ترس و اميد» . (47) حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - به يكى از اولاد خود فرمودند كه: «اى فرزند! چنان از خدا بترس كه همچنين دانى كه اگر طاعات همه اهل زمين را كرده باشى از تو قبول نخواهد كرد.و چنان به خدا اميدوار باش كه چنان دانى كه اگر گناهان همه اهل زمين را كرده باشى تو را خواهد آمرزيد» . (48) حارث بن مغيره گويد: به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم كه: «در وصيت لقمان چه بود؟ فرمودند كه: چيزهاى عجيبه در آن بود، و عجيب تر از همه آنكه: به پسر خود وصيت كرده بود كه چنان از خدا بترس كه اگر طاعت «ثقلين » (49) را با خود ببرى چنان دانى كه تو را عذاب خواهد كرد.و چنان اميدوار به او باش كه اگر گناهان ثقلين را با خود ببرى چنان دانى كه تو را رحم خواهد نمود.و بعد از آن، حضرت فرمودند كه: پدرم مى گفت كه: هيچ بنده مؤمنى نيست مگر آنكه در دل او دو نور است: يكى نور خوف، و يكى نور اميد، كه هر كدام را وزن كنى از ديگرى زيادتر نيست » . (50) و از آنچه گفتيم ظاهر شد كه: از براى سه كس صفت رجا افضل و اصلح است ازصفت خوف: يكى: كسى كه واجبات خود را به جا آورد و از محرمات اجتناب كند، و ليكن نفس او در به جا آوردن مستحبات، و صرف عمر در طاعات كسل باشد.و چنين شخصى بايد اميد وصول به آنچه خدا وعده فرموده از براى مقربين، در درجات عليين داشته باشد، تا نشاطى در خاطر او حاصل شده و او را بر جميع اعمال صالحه وابدارد. دوم: كسى كه عمر خود را به معصيت صرف كرده باشد، و صفحه نامه اعمال خودرا سياه كرده باشد، و به اين جهت، از خلاصى خود از عذاب الهى مايوس باشد، وچنانچه توبه و پشيمانى به خاطر او گذرد شيطان او را به نااميدى بخواند و بگويد: توبه تو كجا قبول مى شود؟ چه فايده بر توبه تو مترتب مى گردد؟ و به اين جهت از توبه و عبادت بازماند.چنين شخصى نيز بايد صفت رجا را تحصيل كند و فريب ابليس رانخورد. و بدان كه: پروردگار عالم را درياى بى منتهاى فيض و رحمت است، و به يك بازگشت، گناه هفتاد ساله را مى بخشد.
راه نوميدى گرفتم رحمتم دل مى دهد
كاى گنه كاران هنوز اميد عفوست از كريم
كاى گنه كاران هنوز اميد عفوست از كريم
كاى گنه كاران هنوز اميد عفوست از كريم
فصل: طريقه تحصيل رجاء
چون فضيلت صفت رجاء را دانستى و موقع آن را شناختى، بدان كه كسى كه محتاج به اين صفت باشد طريقه تحصيل آن، اين است كه: ابتداء در آنچه گفتيم از اسباب اميدوارى تامل كند، و آنها را بر دل خود نقش كند و تكرار كند، و پيوسته متذكر آنهابوده باشد. سپس ملاحظه نمايد نعمتهاى فراوان و كرامتهاى بى پايانى را كه در دنيا به بندگان خود نموده، حتى اينكه هر چيزى كه از براى ايشان ضرورى است آماده كرده، اگرچه چيزى باشد كه گاهى نادرا به آن احتياج شود در امور دنياى ايشان. پس هرگاه عنايت الهيه در خصوص تهيه اسباب دنيويه و آفريدن آنچه وجود آن ضرورى يا بهتر است، كوتاهى نكرده باشد در خانه دنيا، كه حقيقة منزل بلا و محنت است نه خانه سرور و راحت.و راضى نشده باشد كه در آنجا محتاج به چيزى باشند كه نباشد، بلكه آنچه مصرف زينت و جمال ايشان مى شود نيز خلق كرده باشد.چگونه خود را راضى خواهد كرد كه در خانه آخرت كه محل فيض و نعمت، و خانه احسان و راحت است ايشان را مهمل و معطل گذارد، بلكه گرفتار عذاب ابد و عقاب مخلد سازد.
نار تو اينست نورت چون بود
ماتمت اينست سورت چون بود
ماتمت اينست سورت چون بود
ماتمت اينست سورت چون بود
1. زمر، (سوره 39)، آيه 53. 2. حجر، (سوره 15)، آيه 56. 3. يوسف، (سوره 12)، آيه 87. 4. احياء العلوم، ج 4، ص 125 و 126.و محجة البيضاء، ج 7، ص 253. 5. مستدرك حاكم، ج 4، ص 579. 6. محجة البيضاء، ج 7، ص 254 و احياء العلوم، ج 4، ص 126. 7. مملو 8. مراد از «شبان وادى ايمن » ، حضرت موسى - على نبينا و آله و عليه السلام - است كه از مصر فرار نمود و به مدين آمد و مدت 8 يا 10 سال در خدمت حضرت شعيب - سلام الله عليه - بود.خداوند عالم در قرآن سوره قصص، (28) آيه 23 به آن اشاره نموده است. (جهت اطلاع بيشتر رك: تفسير نمونه، ج 16، ص 63) . 9. سنن ابن ماجه تحت رقم 4261 و احياء العلوم، ج 4، ص 125. 10. احياء العلوم، ج 4، ص 126.و سنن ابن ماجه، رقم 4017.و محجة البيضاء، ج 7، ص 254 11. احياء العلوم، ج 4، ص 126. 12. كافى، ج 2، ص 71، ح 1.و بحار الانوار، ج 70، ص 389. 13. كافى، ج 2، ص 71 و 72، ح 2.و بحار الانوار، ج 70، ص 365 و 366، ح 14 14. شورى، (سوره 42)، آيه 5. 15. بحار الانوار، ج 17، ص 149، ح 45. 16. كافى، ج 2، ص 437، ح 1. 17. كافى، ج 2، ص 437، ح 2 18. ضحى، (سوره 93)، آيه 5. 19. مجمع البيان، ج 10، ص 505. 20. بحار الانوار، ج 8، ص 62، ح 86. 21. رك: بحار الانوار، ج 8، باب شفاعت، صفحات 29- 63. 22. زمر، (سوره 39) آيه 16. 23. آل عمران، (سوره 3)، آيه 131 24. ليل، (سوره 92)، آيه 15 و 16. 25. رعد، (سوره 13)، آيه 6. 26. احياء العلوم، ج 4، ص 128.و محجة البيضاء، ج 7، ص 259. 27. احياء العلوم، ج 4، ص 128 و 129.رك: محجة البيضاء، ج 7، ص 260. 28. احياء العلوم، ج 4، ص 129.و صحيح مسلم، ج 8، ص 97، با اختلافى در عبارت. 29. محجة البيضاء، ج 7، ص 262 و احياء العلوم، ج 4، ص 130. 30. مجمع الزوائد، ج 10، ص 215. 31. مجمع الزوائد، ج 10، ص 213.و احياء العلوم، ج 4، ص 131.محجة البيضاء، ج 7، ص 264 32. احياء العلوم، ج 4، ص 131 و 132.و محجة البيضاء، ج 7، ص 264. 33. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 176.و محجة البيضاء، ج 7، ص 259. 34. رك: كافى، ج 2، ص 463. 35. اتحاف السادة المتقين، ج 9، ص 169 و 221. 36. بحار الانوار، ج 70، ص 395. 37. مراد يحيى بن اكثم است.رك: احياء العلوم، ج 4، ص 126 38. رك: كنز العمال، ج 14، ص 49، ح 37906. (با اندك تفاوتى) و احياء العلوم ج 4، ص 128. 39. رك: بحار الانوار، ج 7، ص 190، ح 51، (قسمت آخر حديث) . 40. تفسير البرهان، ج 2، ص 325، ح 4.و به اين مضمون، در بحار الانوار، ج 7، ص 210، ح 104 41. بقره، (سوره 2)، آيه 218. 42. اعراف، (سوره 7)، آيه 169. 43. سنن ابن ماجه، تحت رقم 4260.و محجة البيضاء، ج 7، ص 250.و احياء العلوم، ج 4، ص 124. 44. كافى، ج 2، ص 68، ح 5.و بحار الانوار، ج 70، ص 357، ح 4. 45. كافى، ج 2، ص 68 و 69، ح 6.و بحار الانوار، ج 70، ص 357، ذيل ح 4. 46. كافى، ج 2، ص 71، ح 11.و بحار الانوار، ج 70، ص 392، ح 61. 47. سجده، (سوره 32)، آيه 16. 48. بحار الانوار، ج 70، ص 394، ذيل ح 64. 49. جن و انس 50. كافى، ج 2، ص 67، ح 1.و بحار الانوار، ج 70، ص 352، ح 1 51. بحار الانوار، ج 70، ص 22، ح 19. 52. احياء العلوم، ج 4، ص 126 53. اصول كافى، ج 1، ص 443، ح 13. 54. پوسيده.