كعبه مركز برادرى و مساوات
خداوند متعال دستور مساوات، برادرى و برابرى مىدهد و كعبه ومسجدالحرام را نمونه بارز مساوات مىداند. آنگاه به انسان مىگويد: اطراف كعبه طواف كن تا درس مساوات بياموزى.در اسلام يك «مساوات فردى» مطرح است كه رسول خدا فرمود: «الناس كأسنان المشط»(16) «مردم همچون دندانههاى شانه باهم برابرند.» ويك «مساوات نژادى و قومى» كه خداوند فرمود:«يا ايّها الناس انّا خلقناكم من ذكر وأنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا اِنّ أكرمكم عند الله أتقاكم»و اين دو اصل: «تساوى افراد نسبت به يكديگر» و «تساوى اقوام نسبت به يكديگر» جزء اصول اسلامى است.براى اين كه اين تساوى درست ظهور كند، همگان را به سرزمين مساوات خواندند و به طواف در اطراف كعبهاى كه براى همگان يكسان است، دعوت كردند.«اِنّ الذين كفروا و يصُدُّون عن سبيل الله والمسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواءً العاكفُ فيه والباد ...»آنها كه مانع راه خدايند و مردم را از مسجدالحرام منصرف مىكنند، در حالى كه مسجدالحرام براى همگان يكسان ساخته شده، از مرز توحيد بيرونند.قرآن كريم وقتى حرم، كعبه و مسجدالحرام را معرفى مىكند، مىفرمايد: دور و نزديك در كنار كعبه يكسان است، شهرى و روستايى در پيشگاه كعبه مساوى است. آشنا و بيگانه، در حضور كعبه برابر و برادرند. هر كس از هر نقطه عالم كه بيايد و در مسجدالحرام و كنار كعبه قرار بگيرد، با ديگران يكى است.از سويى به معمار اين بنا دستور داد كه صلاى عمومى سَر دهد و همگان را دعوت كند كه: «واذّن فى النّاس بالحجّ يأتوك رجالا وعلى كلّ ضامر يأتين من كلّ فجّ عميق.»(19) همه مردم را از هر سمت دعوت كن و به كعبه فرا بخوان.و از سوى ديگر فرمود: اين جا براى همگان باز است توانگر وتهيدست، عالم و جاهل و دور و نزديك در اين جا همسانند.ابتدا دستور داد اطراف كعبه طواف كنيد، سپس فرمود: اينجا جاى مساوات است يعنى بر محور مساوات بگرديد تا هرگونه امتياز فردى ونژادى را از خود بزداييد. ديگر نژادها و قومها را چون نژاد و قوم خود بدانيد. طواف در مسجدى كه براى همگان يكسان است درس مساوات وطهارت مىدهد.اگر به ابراهيم و اسماعيل ـ عليهماالسلام ـ فرمود: «اَن طهّرا بيتىَ للطائفين»(20) يعنى طواف كننده در كنار كعبه پاك، طواف مىكند تا درس طهارت بياموزد. در اين قسمت هم فرمود: طواف كنندگان در مسجدى طواف مىكنند كه براى همگان يكسان است تا زادِ راه حاج و رهآورد مُحرِم، آموختنِ مساوات باشد.تخليه و تحليه
حجّ همانند ديگر عبادات، آداب و سننى دارد و فرايض و احكامى. برخى از امور، جزء آداب حج و از مسائل ارشادى آن بشمار مىآيد. برخى ديگر جزء مستحبات است و بخش سوّم جزء واجبهاى اين عمل عبادى ـ سياسى است.همه اين آداب، سنن و فرائض، براى تحصيل و كسب صفات ثبوتى و پرهيز از صفات سلبى است. انسان از آن جهت كه مظهر ذات اقدس الهى و خليفةالرحمان است، داراى صفات ثبوتى و سلبى است. صفات نقص، صفات سلبىِ انسان است و صفات كمال، صفات ثبوتىِ او، و آدمى موظف است هر وصف كمالى را تحصيل كند و هر صفت نقصى را از خود دفع و رفع نمايد يعنى اگر ندارد بكوشد گرفتارش نشود (دفع) و اگر مبتلاست تلاش در برطرف ساختن آن نمايد (رفع). و اين صفات سلبى و ثبوتى بصورت «تخليه» و «تحليه» ظهور مىكند. هر شخصى بايد ابتدا خود را از رذائل اخلاقى تخليه كند، سپس به فضائل اخلاقى مزيّن شود وجلوه جمال و جلال حق گردد و حج از بهترين اعمالى است كه اين امور را براى انسان تأمين مىكند.براى اين كه به اسرار حجّ پى ببريم، بايد سيره و سنت كسانى را كه حجّراستينانجامدادهاندبياموزيمكه آنان همان معصومين عليهمالسلامـ هستند. آن بزرگواران هم به آداب حج آشنا بودند، هم فرائض و واجبات حج را انجام مىدادند و هم سنن و مستحبات آن را رعايت مىكردند. آنان از آن جهت كه به تكيهگاه تكوينىِ احكام علم داشتند، افزون بر انجام احكام ظاهرى، به جنبه تكوين نيز نظر داشتند.تزكيه روح در حج
تزكيه هر عملى به منزله بيان اسرار آن عمل است.مسأله «تعليم كتاب و حكمت» (يعلّمهم الكتاب و الحكمة)(21) در سراسر معارف الهى ظهور كرده كه بخشى از آن به عقايد، اخلاق و اعمال عبادى برمىگردد و بخش ديگرش به مسائل اقتصادى، سياسى، نظامى و...و مسأله «تزكيه» (و يزكّيهم)(22) براى بيان باطن اعمالى است كه انسان با آن اعمال، خداى خود را عبادت يا دستورش را امتثال مىكند. بنابر اين، هر عملى سرّى دارد كه توجه به آن سرّ، مايه تزكيه روح خواهد بود. و رسول خدا صـ گذشته از آن كه مفسّر و معلّم قرآن و حكمت است، مبيِّن راز ورمز اين كتاب و حكمت نيز مىباشد. پس بايد گفت كه مزكّى نفوس هم هست.قسمت مهمّ تزكيه نفوس در سايه آشنايى به اسرار عبادات ودستورات دينى است. و حج در ميان ديگر عبادات، خصيصهاى دارد كه درباره اسرار آن، ائمه عليهمالسلام ـ به شاگردان خود دستورات سودمندِ بهتر و بيشترى دادهاند مثل پرسش و پاسخ امام سجّاد ـ عليه السلام ـ با شبلى. اين روايت از نظر سند مُرسَل است، و ليكن مضمون بسيار بلند و برجستهاى دارد.حج مال خداست
«و لله على الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلا.»حج لله و مال خدا است و اين تعبير تنها مخصوص حجّ است و در مورد نماز، روزه و ... مانند اين تعبير نيامده است. اگر زائرى به قصد سياحت يا تجارت و مانند آن، راهى مكّه شود سير او سير الى الله نيست وفاقد سرّ است. مهمترين سرّ حجّ آن است كه اين سير، «الى الله» باشد زيرا در قرآن به صورت «و لله على الناس حج البيت» تعبير شده است.حج ضيافت است، حاجيان ضيوفالرحمانتمامى عبادات، يك «سرّ مشترك» دارند و يك «سرّ مختص»، هرگاه آدمى به يكى از آن دو، راه پيدا كند و پى ببرد، مىتواند درباره حج نيز اين راه را طىّ كند.عظمت حج در دعاهاى ماه مبارك رمضان بسيار چشمگير است به نظر مىرسد كه خداوند متعال مىخواهد ضيافت خود را در طىّ چند ماه تمام كند كه آغاز ضيافت، شهر الله (ماه مبارك رمضان) و پايان آن ذيحجةالحرام است كه پايان اشهر حجّ مىباشد. پس حج ـ نيز همانند روزه ـ ضيافت خداوند است و حاجيان ضيوفالرحمان. تعبير «ضيافت» كه در صوم و حجّ آمده، از روايات گرفته شده است.يكى از برجستهترين دعاهاى ماه مبارك رمضان، طلب حج است، آن هم حج مكرّر كه: «و ارزقنى حج بيتك الحرام، فى عامى هذا و فى كلّ عام»(25) «خدايا زيارت خانه خود و انجام مراسم و مناسك حج را در همه سال، نصيبم فرما» اين دعا، دعاى انسان روزهدار و ضيف الرحمان، در ماه مبارك رمضان است.ضيافت دو مرحله دارد1 ـ آن كه ميهماندار به ميهمان مىگويد چيزى بخواه2 ـ ميهماندار آنچه را كه ميهمان مىخواهد به او عطا مىكند.در ماه مبارك رمضان ميهماندار، كه خداوند متعال است، به بندگان صالح خود دستور مىدهد: «از من حج طلب كنيد» آنگاه در مراسم و مناسك حج خواستهها را عطا مىكند و در آنجا سخن از «طلب» نيست سخن از «عطا» ست. آنجا نمىگويد از من بخواه بلكه خواستهها را عطا مىكند. گرچه هر خواسته و عطائى به هم آميخته شده و هر مرتبهاى از عطا خواستهاى را هم به همراه دارد.او كسى است كه: «ولا تزيده كثرة العطاء الاّ جوداً و كرماً»(26) انسان هر چه از خداوند متعال دريافت كند، تشنهتر مىشود. ابتدا نمىداند از خدا چه بخواهد، چون نمىداند كه در دستگاه خداوند چه هست، وقتى رُخى نشان داد و چيزهايى را از پشت پرده ديد، سؤال توليد مىشود ودرخواست ظهور مىكند. هر مرحلهاى از عطا و بخشش، مرتبهاى از درخواست است و خواهش را در انسان زنده مىكند و آدمى با درخواست و خواهش، مرحله تازهترى را از خداوند متعال درخواست ودريافت مىكند. وقتى مرحله بالاترى را دريافت كرد، عطش او بيشتر مىشود و چيز جديدترى طلب مىكند.از مواردى كه طمع زياد خوب است، همين معارف و علوم الهى است. به همان اندازه كه طمع در ماديّات بد است، در معارف به همان اندازه خوب است و به عكس قناعت كردن در علوم و معارف همان قدر بد است كه طمع در دنيا و مسائل مادّى بد است. «يدعون ربهم خوفاً وطمعاً.»هر چه خوف و طمع و دعا و دعوت بيشتر باشد، خلوص و تقرب نيز برتر خواهد بود. خداوند متعال هر اندازه به بنده سالك مرحمت كند، در او سؤال توليد مىشود و برابر اين سؤال پاسخ جديدى را خداوند متعال عطا مىكند و آن پاسخ جديد همان مزيد عطاست.اين كه مىگويند خداوند متعال هر چه ببخشد از خزانهاش كم نمىشود و هر چه ببخشد جود و كرمش بيشتر مىشود (و لا تزيده كثرة العطاء الاّ جوداً و كرماً.) براى آن است كه هر چه ببخشد ظرفيت، شرح صدر، و درخواستِ سالك صالح بيشتر مىشود و وقتى درخواست او بيشتر گردد، عطاى بيشترى نصيبش خواهد شد و وقتى عطا بيشتر بود، باز درخواست بيشتر و بهتر مىشود و سرانجام در برابر درخواست بهتر وبيشتر، عطاى افزونترى نصيب مىشود. پس نه تنها با بخشش چيزى از مخزن خداوند كم نمىشود كه بر آن افزوده مىگردد. چون مخزنِ الهى با اراده خداوند تأمين مىشود و اراده خدا بىنهايت است.در مرحله ديگرى از ضيافت، در ماه مبارك رمضان، به ما دستور داده شده كه زيارت بيت الله الحرام، حرمين شريفين و اعتاب مقدس را مسألت كنيم، از آنجا كه ولايت، جزو اركان حج است در دعاها نيز كنار هم ذكر شدهاند.امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ عرض مىكند: «ولا تخلنى من تلك المواقف الكريمة و المشاهد الشريفة»(28) خدايا مبادا جاى من در مشاهد شريف خالى باشد.در ميهمانيهاى عادى، بنابر اين نيست كه ميهماندار به ميهمان بگويد از من چه چيزى را درخواست كن، هرچه حاضر كردند ميهمان مىپذيرد. ميهمان تابع سفره صاحب خانه است امّا در ضيافتهاى الهى و معنوى، صاحبخانه به ميهمان مىگويد از من چه چيزى را درخواست كن، هر چه بخواهى من مىدهم و ليكن اينها را بخواه «زيارت خانه خدا، حرم رسول خدا و مشاهد مشرفه» اينها كيفيت ضيافت ماه مبارك رمضان است كه زمينه ضيافت حجّ را فراهم مىكند.حج، فرار الىالله و ترك ماسوىالله
خداوند متعال فرموده است: «ففروا الى الله ...»(29) و روايات «فرار الى الله» را همان حجّ دانستهاند كه يعنى سفر كنيد به سوى خدا. اينگونه است كه انسانها به هر سمت رو كنند، خداوند متعال و آيات الهى را مىبينند «فَأَينما تُولّوا فَثَمَّ وجهُ الله.»ليكن همين انسان، كه به هر سمت رو كند چهره الهى را مىبيند، ممكن است به جايى برسد كه با خطاها احاطه بشود و «أينما تولّوا فثمّ وجه الشيطان» شود.بديهى است كه انسان حدود و حريم خود را، خود مىسازد، پس اگر راه گناه را طى كند، اطراف خويش را مملوّ از شياطين، مار و عقرب كرده است و به هر سمت بنگرد، شيطان و مار و عقرب مىبيند و قرآن كريم فرمود: اينان كسانى هستند كه گناهانشان آنها را احاطه كرده(31) و در كام خود فرو برده است و راه توبه بر چنين كسانى بسته است. اگر گناه در بيرون دروازه قلب باشد، آدمى مىفهمد كه بد مىكند و احتمال توبه در او هست، ليكن اگر اين گناهان از درون به بيرون راه پيدا كنند، زمينه «نار الله الموقدة التى تطّلع على الأفئدة»(32) ـ معاذ الله ـ فراهم گشته است.و ديگر نمىبيند و نمىفهمد كه بد مىكند و حتّى بد را خوب وخوب را بد مىپندارد «وهم يحسبون أنّهم يُحسنون صُنعاً!»(33) لذا هر كار خلاف ومعصيت را كه انجام مىدهد خيال مىكند كار خوب است و چون بد را خوب مىبيند هرگز موفق به توبه نمىشود البته مىتواند توبه كند ليكن اين كار خود را بد نمىداند تا توبه كند. چنين كسى درون و بيرون خود را پر از شياطين و مار و عقرب كرده است همانند كسى كه باغچه منزلش را پر از علف هرز كند، حتّى داخل گلدان اتاقش هم علف هرز سبز مىشود.كسى كه درون و بيرون را پر از علف هرزه كرده راه حركت خويش را سد كرده است و با دست خود پا و دهان و گوش و چشمان خود را بسته است «فَرَدّوا أيديهم فى أفواههم.»در گذشته گروهى وقتى سخنان پيامبران ـ عليهمالسلام ـ را مىشنيدند، گوشهاى خود را با انگشتانشان مىبستند كه مبادا صداى حق به گوش آنها برسد «يجعلون أصابعهم فى آذانهم.»مشركان مكّه وقتى از كنار مجلس تعليم كتاب و حكمت پيامبر اكرم مىگذشتند، گوشهاى خود را با انگشتهايشان مىبستند تا مبادا كلام نورانى قرآن به گوششان برسد چون حرفهاى آن حضرت را سحر مىپنداشتند واسطوره مىانگاشتند.تفسير شده است و آن فرار الى الله اين است كه انسان ما سوى الله را ترك كند و الله را طلب نمايد. آرى يكى از اسرار حج ترك ما سواى خدا و طلب خداوند متعال است و كسى كه حج را به قصد تجارت، شهرت و يا ديگر هدفها انجام دهد، فرارش «الى الله» نيست بلكه فرار «عن الله» كرده است همانگونه كه جهاد «عن الله» داريم و جهاد «فى الله». آنچه كه در قرآن آمده، «والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»(37) است و در مقابل، عدهاى جهاد «عن الله» دارند و از خدا رو گردانند. به خود و مقام و شهرت و جاه متكى ووابسته هستند، از اين رو است كه جهادشان «عن الله» است، قهرى است كه راه را هم گم مىكنند چون الذين جاهدوا «فينا» است نه «عنّا».حجّ به عنوان «فرار الى الله»(38) در قرآن كريم مطرح و بازگو شده است يعنى يك انسان حجگزار، همين كه قصد حج يا عمره را دارد، سير او به طرف خداست و سير به طرف خدا يعنى اعتماد بر خدا و ديگر هيچ. اگر كسى به زاد و راحله خود تكيه كند و به كسب و كار يا همراهان خود متكى باشد، او فرار به همراهان و غير خدا كرده است. سفر به سفره خود كرده است نه سفر به ضيافة الله.زائر خانه خدا و مسافر سفر حجّ، بايد از غير خدا بريده و به خداوند متعال وصل شود واز همانقدماوّل وتهيّه مقدّمات، بايد چنين باشد. كسى كه مىخواهد لباس احرام تهيه كند، بايد مال خود را تطهير، وصيتنامهاش را تنظيم و از بستگان خود خداحافظى كند. چرا كه زائر خانه خدا در همه حالات، با خداست و سير او «فى الله»، «الى الله»، «مع الله» و «بالله» است. اين كه در برخى از دعاهاى حج آمده است «بسم الله وبالله و فى سبيل الله وعلى ملّة رسول الله»(39) ناظر به همين است كه اين كار بنام خدا و در راه خدا وبا ملّت خدا و در سنّت رسول خدا صـ آغاز مىشود.حج سير آفاقى و انفسى
كه به زيارت حاج بروند و زيارت او ثواب بسيار دارد زيرا گذشتههاى او پاك شده و قبل از آن كه به معصيتى مبتلا شود، نور خاصّى در او هست. معلوم مىشود كه: «و اَرِنا مناسكنا و تُب علينا»(43) مسأله «يزكّيهم» را هم به همراه خواهد داشت.اسرار حج از زبان امام سجاد ـ ع ـبعضى از روايات كه ناظرِ به اسرار حجّ است،(44) گرچه از حيث سند قابل تأمّل و دقت مىباشد و جاى تحقيق بيشترى دارد، ليكن متن آنها بسيار قوى است. كسانى كه احاديث را با متون آنها مىشناسند، اين گونه از احاديث را هم معتبر مىدانند. على بن الحسين، امام سجاد ـ سلامالله عليه ـ بعد از سفر حجّ، شبلى را ديدند و فرمودند: چه مىكنى؟عرض كرد از حج برمىگردم.فرمـود: آيا آنگـاه كه به ميقـات رفتى و لبـاس دوختـه را از تـن درآوردى و لباس احـرام را در بر نمـودى و سپس و غسـل احـرام را انجـام دادى؟عرض كرد آرى.فرمود: اين كه لباس دوخته را از بَر گرفتى، آيا هنگام كندن لباس دوخته، قصد كردى كه از لباس معصيت بيرون بيايى؟عرض كرد نه.فرمود: وقتى لباس احرام را در بر كردى در اين قصد بودى كه جامه طاعت در بر مىكنى؟عرض كرد نه.فرمود: وقتى غسل احرام انجام دادى، آيا قصد كردى كه خود را از گناهان شستشو مىكنى؟عرض كرد: نه، من فقط لباس مخيط و دوخته را بيرون آوردم و لباس احرام را در بَر كردم و وقوف نمودم. و نيت كردم همان چيزهايى را كه ديگران انجام مىدهند.فرمود: پس تو احرام نبستهاى! احرام يك دستور ظاهرى دارد كه همه آن را انجام مىدهند و يك دستور باطنى و سرّى دارد كه تنها اهل سير وسلوك و كسانى كه به اسرار حجّ آگاهند، به آن توجه دارند.گوشههايى از اسرار و مسائل اخلاقى حجعدهاى از اصحاب و شاگردان ائمه ـ عليهمالسلام ـ به كشف و شهود راه يافتهاند و باطن كسانى را كه در سرزمين عرفات و غير عرفات بسر مىبردند ديدهاند. زائر بيتالله بايد با باطنى روشن اين سفر را طىّ كند وگرنه ممكن است خداى ناكرده باطن حيوانى داشته باشد و اهل باطن با چشم ملكوتى واقعيت آنها را ببينند.امام سجّاد ـ ع ـ از زهرى پرسيد: به نظر تو جمعيت زائر امسال چقدر است؟ زهرى عرض كرد: چهارصد هزار يا پانصد هزار. حضرت با اشارهاى، گوشههايى از ملكوت را بر وى روشن ساخت و او باطن بسيارى از افراد را ديد كه بصورت حيوان بودند. آنگاه فرمود: حجگزار كم است و سر و صدا و ناله زياد. اين سر و صداها، سر و صداى حاجيان راستين نيست. حاجيان راستين بسيار كم هستند كه به صورت آنان را انسان مىبينى كسانى هستند كه به قرآن و عترت و وحى و رسالت معتقدند
و به تمام چيزهايى كه پيامبر اكرم ـ ص ـ درباره اصول و فروع دين، بخصوص امامت و ولايت آوردهاند معتقدند و عمل مىكنند. باطن اين گروه همانند ظاهرشان انسان است. و دين وجودشان را احاطه كرده است. اما كسانى كه بسيارى از مسائل را نپذيرفتهاند و مىگويند رسول خدا ـ ص ـ در تعيين رهبرى اجتهاد كرده و اين تعيين رهبرى بدستور خداوند متعال نبوده است! اينها قائل به جدايى قرآن و عترتند، در حالى كه قرآن و عترت يك نور و از هم جدايى ناپذيرند.اگر كسى به قرآن تمسك كند و عترت را نپذيرد در حقيقت قرآن منهاى قرآن را برگزيده است. نمىشود كه انسان بخشى از حقيقت را بپذيرد و بخشى ديگر را رها سازد «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» نمىشود. كسانى كه «يريدون أن يتخذوا بين ذلك سبيلا»(45) خواستهاند راه نزديكترى انتخاب كنند، بيراهه رفتهاند و در حقيقت باطن اينها، جحود و انكار حقّ است و جحود و انكار حقّ به صورت حيوانيت و درنده خويى ظهور مىكند.اگر انسانى حيوان شود بد است و گرنه حيوانى كه انسان نبوده وخودش در حدّ حيات حيوانى خلق شده است، مذموم و معاقب نيست و او را به جهنّم نمىبرند زيرا مكلّف نبوده است.اينجا از خدا غيرِ خدا طلبيدن خطاست
وقتى امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ به مكّه مشرف شد، به عرض ايشان رساندند: والى مدينه كه باغ شما را به ستم گرفت شكايت او را به عبدالملك خليفه وقت برسانيد، چون عبدالملك در اين سال به مكّه آمده است. حضرت فرمود: من در كنار كعبه، از صاحب اين خانه دنيا نمىخواهم چه رسد كه به غير خدا پناه ببرم و مسائل دنيا را در اين جا مطرح كنم! اين جا جاى نيايشى است كه انسان را با محبوب حقيقى آشنا كند. بدا به حال كسى كه در كنار كعبه، از صاحب كعبه غير از محبوب حقيقى را طلب كند!امام سجاد ـ عليهالسلام ـ در عرفات ديد سائلى به تكدّى پرداخته، گريه مىكند. حضرت فرمود:اگر تمام دنيا دستِ اين مرد بود و از دست او گرفته مىشد، حق نداشت امروز در اين سرزمين براى آن اشك بريزد! اين جا از خدا غير خدا را طلبيدن، ضرر كردن است.به تعبير استاد بزرگوار، حكيم متألّه، مرحوم الهى قمشهاى ـ قدس الله سرّه الشريف ـ :حجرالأسود خالِ لب لعل است و اين خال را ببوس تا به محبوبت برسى. بوسى حَجَر خالِ لب لعل نگاران.