موج نوازشي
اي گرداب
کوهساران مرا
پر کن اي طنين فراموشي
نفرين به زيبايي آب
تاريک خروشان که هست مرا
فرو پيچد و برد
تو ناگهان زيبا هستي
اندامت گردابي است
موج تو اقليم مرا گرفت
ترا يافتم
اسمان ها را پي بردم
ترا يافتم درها را
گشودم شاخه ها را خواندم
افتاده باد آن
برگ که به آهنگ وزش هايت نلرزد
مژگان تو
لرزيد رويا درهم شد
تپيدي : شيره گل
بگردش آمد
بيدار شدي : جهان
سر بر داشت جوي از جا جهيد
براه افتادي : سيم جاده
غرق نوا شد
در کف تست رشته
دگرگوني
از بيم زيبايي
مي گريزم و چه بيهوده : فضا را گرفتهاي
يادت جهان را
پر غم مي کند و فراموشي کيمياست
در غم گداختم اي بزرگ
اي تابان
سر بر زن شب
زيست را در هم ريز ستاره ديگر خاک
جلوه اي اي برون
از ديد
از بيکران تو
مي ترسم اي دوست موج نوازشي