روزنه اي به رنگ
ترديد من
برگ نگاه
مي روي با موج
خاموشي کجا ؟
ريشهام از
هوشياري خورده آب
من کجا فراموشي کجا
دور بود از
سبزه زار رنگ ها
زورق بستر
فراز موج خواب
پرتويي آيينه را
لبريز کرد
طرح من آلوده شد
با آفتاب
اندوهي خم
شد فراز شط نور
چشم من در آب
مي بيند مرا
سايه ترسي
به رهلغزيد و رفت
جويباري
خواب مي بيند مرا
در نسيم لغزشي
رفتم به راه
راه نقش پاي
من از ياد برد
سرگذشت من
به لبها ره نيافت
ريگ باد
آواره اي را باد برد