حكايت زاهدى خودپسند كه از مرده اى احتراز جست - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت زاهدى خودپسند كه از مرده اى احتراز جست





  • چون بمرد آن مرد مفسد در گناه
    چون بديد آن زاهدي، كرد احتراز
    در شب آن زاهد مگر ديدش به خواب
    مرد زاهد گفتش آخر اى غلام
    در گنه بودى تو تا بودى همه
    گفت از بي رحمى تو كردگار
    عشق بازى بين كه حكمت مي كند
    حكمت او در شبى چون پر زاغ
    بعد از آن بادى فرستد تيزرو
    پس بگيرد طفل را در ره گذر
    زان بگيرد طفل را تا در حساب
    گر همه كس جز نمازى نيستى
    كار حكمت جز چنين نبود تمام
    در ره او صد هزاران حكمتست
    روز و شب اين هفت پرگار اى پسر
    طاعت روحانيون از بهر تست
    قدسيان جمله سجودت كرده اند
    از حقارت سوى خود منگر بسى
    جسم تو جزوست و جانت كل كل كل تو درتافت جزوت شد پديد
    كل تو درتافت جزوت شد پديد



  • گفت مي بردند تابوتش به راه
    تا نبايد كرد بر مفسد نماز
    در بهشت و روى همچون آفتاب
    از كجا آوردى اين عالى مقام
    پاى تا فرقت بيالودى همه
    كرد رحمت بر من آشفته كار
    مي كند اين كار و رحمت مي كند
    كودكى را مي فرستد با چراغ
    كان چراغ او بكش، برخيز و رو
    كز چه كشتى آن چراغ اى بي خبر
    مي كند با او به صد شفقت عتاب
    حكمتش را عشق بازى نيستى
    لاجرم خوداين چنين آمد مدام
    قطره ى راحصه بحرى رحمتست
    از براى تست در كار اى پسر
    خلد و دوزخ ژس لطف و قهرتست
    جزو و كل غرق وجودت كرده اند
    زانك ممكن نيست بيش از تو كسى
    خويش را عاجز مكن در عين ذل جان تو بشتافت عضوت شد پديد
    جان تو بشتافت عضوت شد پديد


/ 333