حكايت عيارى كه اسير نان و نمك خورده را نكشت - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت عيارى كه اسير نان و نمك خورده را نكشت





  • چيست گردون سرنگون ناپايدار
    در ره او پا و سر گم كرده اى
    حل و عقد اين چنين سلطانيى
    چرخ مي خواهد كه اين سر پى برد
    چرخ جز سرگشته و پى كرده چيست
    او كه چندين سال بر سر گشته است
    مي نداند در درون پرده راز
    كار عالم عبرت است و حسرتست
    هر زمان اين راه بي پايان تراست
    هيچ دانى راه رو چون ديد راه
    بى نهايت كرد و كارى داشتى
    كارگاه پر عجائب ديده ام
    سوى كنه خويش كس را راه نيست
    هست كارى پشت و رو نه سر نه پاى
    مبتلاى خويش و حيران توم
    نيم جزوم بى تو من، در من نگر
    يك نظر سوى دل پر خونم آر
    گر تو خوانى ناكس خويشم دمى
    من كه باشم تا كسى باشم ترا كى توانم گفت هندوى توم
    كى توانم گفت هندوى توم



  • بي قرارى دايما بر يك قرار
    پرده ى در پرده ى در پرده اى
    كى توان كردن گر دانيى
    او به سرگردانى اين سر كى برد
    اوچه داند تا درون پرده چيست
    بى سر و بن گرد اين در گشته است
    كى شود بر چون تويى اين پرده باز
    حيرت اندر حيرت اندر حيرتست
    خلق هر ساعت درو حيران ترست
    هركه افزون رفت افزون ديد راه
    بى عدد حصر و شمارى داشتى
    جمله را از خويش غايب ديده ام
    ذره اى از ذره اى آگاه نيست
    روى در ديوار و پشت دست خاى
    گر بدم گر نيك هم زان توم
    كل شوم گر تو كنى در من نظر
    وز ميان اين همه بيرونم آر
    هيچ كس در گرد من نرسد همى
    اين بسم گر ناكسى باشم ترا هندوى خاك سگ كوى توم
    هندوى خاك سگ كوى توم


/ 333