گفتار مردى راه بين هنگام مرگ - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتار مردى راه بين هنگام مرگ





  • راه بينى وقت پيچاپيچ مرگ
    از خوى خجلت كفى گل كرده ام
    شيشه ى پر اشك دارم نيز من
    اولم زان اشك اگر خونى دهيد
    وان كفن در آب چشم آغشته ام
    آن كفن چون در تنم پوشيد پاك
    چون چنين كرديد، تا محشر ز ميغ
    دانى اين چندين دريغا بهر چيست
    سايه از خورشيد مي جويد وصال
    گرچه هست اين خود محالى آشكار
    هرك او ننهد درين انديشه سر
    سخت تر بينم بهر دم مشكلم
    كيست چون من فرد و تنها مانده
    نه مرا هم راز و هم دم هيچ كس
    نه ز همت ميل ممدوحى مرا
    نه دل كس نه دل خود نيز هم
    نه هواى لقمه ى سلطان مرا
    نه به تنهايى صبورى يك دمم هست احوال من زير و زبر
    هست احوال من زير و زبر



  • گفت چون ره را ندارم زاد و برگ
    پس از و خشتى به حاصل كرده ام
    ژنده ى برچيده ام بهر كفن
    آخرم آن خشت زير سرنهيد
    اى دريغا سر به سر به سرشته ام
    زود تسليمم كنيد آنگه به خاك
    بر سر خاكم نبارد جز دريغ
    پشه اى با باد نتوانست زيست
    مي نيابد، اينت سودا و محال
    جز محال انديشى او را نيست كار
    او ازين بهتر چه انديشه دگر
    چون بپردازم ازين مشكل دلم
    خشك لب غرقاب دريا مانده
    نه مرا هم درد و محرم هيچ كس
    نه ز ظلمت خلوت روحى مرا
    نه سر نيك و سر بد نيز هم
    نه قفاى سيلى دربان مرا
    نه بدل از خلق دورى يك دمم همچنان كان پير داد از خود خبر
    همچنان كان پير داد از خود خبر


/ 333