حكمت درختى است كه در دل مى رويد و ميوه اش بر زبان ظاهر مى گردد. ذكر خداى تعالى نور عقلهاست و حيات نفسها و جلاء سينه ها.
و قال عليه السلام: الفرار فى اوانه بعدل الظفر فى زمانه [ شرح غرر، ج 2 ص 108 حديث 2003. ] گريختن به وقت برابرى مى كند با ظفر در وقت خود و مذكور است كه: الفرار مما لا يطاق
من سنن المرسلين [ اين جمله به عنوان مثل معروف است و در تاريخ معجم "ص 142 چاپ 1280 ق" نيز از آن ياد شده است. ]و شاعر گفت:
گريزى به هنگام لشكر به جاى
به از پهلوانى سر زير پاى
به از پهلوانى سر زير پاى
به از پهلوانى سر زير پاى
اگر واعظ بود ده مرده كوشد
وگر زاهد بود گويد كه چون كاه
بيفكن تا منش بردارم از راه
كه تو بيرون كنى تا او بپوشد
بيفكن تا منش بردارم از راه
بيفكن تا منش بردارم از راه
نيك بختان در خير و احسان گوئى اختيار ندارند و بدبختان در شر و ضير گوئى مضطرند. كريم مى پندارد مكارم افعال او دين است بر ذمت او و او دين مى گزارد و لئيم مى پندارد احسانى كه با مردم كرده است دين اوست بر ذمت مردم آن را بازمى خواهد. سخا آنست كه به ابتدا باشد و هر سخا كه بعد از سوال بود آن حيا كردن است و عيب داشتن از رد سوال. دنيا همه مصيبت هاست كه در غصه و اندوه مى افكند و مرگهاست كه دردناك و غمگين مى كند و عبرتهاست كه دلها را پاره پاره مى كند.