حکمت اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اسلام - نسخه متنی

محمدصالح بن محمد باقر قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شكر بر نعمت هم مكافات گذشته است و هم اجتناب آينده. و به معاصى شاد بودن
و افتخار نمودن قبيح تر است از ارتكاب نمودن آن. دل حكيمان چشمه ى حكمت است، آب حكمت از آن دلها مى جوشد و در گوش جانها فرومى رود. هر جان كه تشنه تر است آب حكمت را كشنده تر است. نفس همچو زن بى عفت سر به بيرون است و مانند توسن سركش و حرون و عقل در حكم مرد مردانه و سوار فرزانه عنان او كشيده مى دارد تا در بلا و رسوائى نافتد.

روزگار بارنامه ى كردار شماست بر آنجا مضامين خوب بايد نگاشت. دنيا گذرگاه است و آخرت قرارگاه، از اين گذر پر بيم و بلا بگذريد و خود را به قرارگاه راحت و رخا رسانيد و ليكن اول توشه و برگ آنجا بفرستيد و اسباب فراغت مهيا گردانيد و قد قال عليه السلام: الاخره دار مستقركم فجهزوا اليها ما يبقى لكم [ شرح غرر، ج 2 ص 121 حديث 2050. ] نبينى كه شخص به خدمت اميرى و سلطانى مى رود هر چه آنجا مى اندوزد پوشيده و آشكار سوى وطن و اهل بيت خود مى فرستد كه آن را قرارگاه خود مى داند.

دوستان يك جانند در چندين ابدان. علم راه نمايد و عمل به منزل رساند. چون راه نروى چه سود از آنكه راه بدانى. اگر هزار سال وصف راه پرسى تا راه نروى به منزل نرسى.

در بعضى از سفرها به منزلى رسيدم كه راهى شوره زمين و كم آب در پيش بود، فوجى تنبلان درويش صفت ديدم آنجا آسوده بودند و هر كس مى آمد احوال آن راه مى پرسيدند و نمى رفتند و روز به روز هوا گرم تر مى شد و آب ناياب تر.

عابد بى علم بر مثال گاو عصار است راه طى مى كند و در جاى خود است. چندانكه سخن نگفته اى اسير تو و در بند تست و چون گفتى تو اسير او شدى و در بند او ماندى. وقتى كه غضب بر تو مستولى شد خاموش شو اگر ايستاده "اى" بنشين و اگر نشسته "اى"
برو و از آن شغل خود را بپرداز و آن كار و ماجرى بوقت ديگر انداز تا مگر از پشيمانى سالم مانى.

مردمان در راه طلب بر دو صفت اند طالبند و مطلوب، آنكه دنيا مى طلبد مرگ او را مى طلبد تا از دنيا بيرون كشاند و آنكه آخرت مى طلبد رزق او را مى طلبد تا نصيب او برساند. امانت و وفا حمايت است و كذب و افترا جنايت. بخيل از عرض خود بيش از آن مى بخشد كه از مال نگه مى دارد و از دين بيش از آن ضايع مى كند كه از دنيا صلاح يا اصلاح مى كند.

راضى به فعل قومى همچو داخل در آن فعل است با ايشان و هر داخل در باطل را دو گناه است گناه راضى شدن به آن و گناه عمل به آن و عاقر ناقه ى ثمود يك كس بود و خداى عز و جل همه ى آن قوم را عذاب نمود براى رضاى ايشان به آن كار. اجل مقدر و محتوم است و رزق معين و مقسوم، پس غمگين نشويد از دير شدن رزق كه حرص روزى بيش ندارد و عفاف بازپس نيندازد و مومن به صبر سزاوارترست از جزع.

/ 97