بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و قال عليه السلام: السبب الذى ادرك به العاجز بغيته هو الذى
اعجز القادر عن طلبته. [ شرح غرر، ج 2 ص 165 حديث 2209. ] اين كلمه از كلمات علويه مقامى بس عالى دارد يعنى سببى كه عاجز و بى هنر به سبب آن مراد خود از جهان مى يابد همان سبب قادر را از يافتن مراد عاجز مى دارد. والحاصل حكمتى است پنهان و سريست پوشيده در اين كار كه نادان عاجز به آسانى بر مرادها ظفر مى يابد و داناى قادر به هيچ تدبير تير مراد او بر نشانه نمى آيد. از عاقلى پرسيدند چگونه است كه غالب بى هنران از دنيا نعمت و دولت يابند؟ گفت: از آن روى كه هنرمندان از دنيا تمتعى نيابند! دنيا سفله است اگر سفله پرورد عجب نباشد و مثال خردمندان كه از دنيا چشم آن دارند كه ايشان را بنوازد و كامروا سازد و دولت از بى خردان و بى هنران با ايشان رساند بر مثال آنست كه شخص خار از پاى خواهد هم به دستيارى خار بيرون كند و خار به پشتى خار برخيزد كه از جنس اوست و اميرالمومنين عليه السلام در مقام اين تمثيل فرمود: كناقش الشوكه بالشوكه و هو يعلم ان ضلعها معها [ از خطبه ى 121 نهج البلاغه كه با اين جمله شروع مى شود: هذا جزاء من ترك العقده "ص 177 طبع بيروت". ] يعنى همچو آن شخص كه خار هم به خار بيرون مى خواهد بياورد و او مى داند كه ميل خار با خار است. و فرمود: سجود جسمانى آن است كه روى بر خاك نهند و به هيات معهود بر زمين افتند با خشوع دل و خلوص نيت و سجود نفسانى آنكه دل از كار عالم فارغ گردانند و به تمام همت اقبال بر عالم باقى نمايند و كبر و حميت از خود بيفكنند و قطع علايق دنيا نمايند و به اخلاق نبوى متحلى گردند. روز و شب مى شتابند تا باقى بازماندگان را ببرند و آثار گذشتگان برطرف كنند.