در كلماتى است كه اولش الف است به صيغه ى امر - حکمت اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اسلام - نسخه متنی

محمدصالح بن محمد باقر قزوینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در كلماتى است كه اولش الف است به صيغه ى امر

اسلام آر تا سالم گردى. عدل كن تا بر حكم تو گردن نهند. عطا كن تا ترا گرامى دارند. فكر كن تا در خطا نافتى. صبر و رفق پيش آر تا ظفر يابى. احسان كن تا بنده گردانى. بد كس مخواه تا در بد نمانى. فضل كن تا منزلت يابى. عفو كن تا نصرت يابى. بترس تا از تو بترسند. عزيز دار تا ترا عزيز دارند. خير رسان تا شكر و مدح تو كنند. حليم باش تا به چشم وقار در تو نگرند. درآميز تا بيازمائى. بيازما تا دشمن دارى، مقصود آنكه هر كه را مى آزمائى دشمن مى دارى از آنجا كه عيب او بر تو ظاهر مى گردد و كم كسى است كه عيب پنهان ندارد. راضى شو به قضا تا از غم برآئى. صدق و حلم پيشه كن تا از همه بر سر آئى. ببخش تا ترا ببخشند. بگذر تا از جرم تو بگذرند. رحم كن تا بر تو رحم كنند. دوست باش تا ترا دوست دارند. بى آزار باش تا ترا نيازارند. افتاده باش تا سربلند شوى. خود را خوار شناس تا ارجمند شوى.




  • نظامى هان و هان تا زنده باشى
    نبينى در كه دريا پرور آمد
    چو دانه گر بيفتى بر سر آئى
    چو خوشه سر مكش كز پا درآئى



  • چنان خواهم چنان كافكنده باشى
    كز افتادن چگونه بر سر آمد
    چو خوشه سر مكش كز پا درآئى
    چو خوشه سر مكش كز پا درآئى



مگوى تا ندانى. پند گير تا قانع شوى. قانع باش تا عزيز گردى. حرص بگذار تا خوار نگردى. شكر كن تا زيادت يابى. سخا كن تا ستوده شوى. نيكى رسان تا نيكى بينى. جفا مرسان تا جفا نبينى. اطاعت كن برادر را اگر او عصيان كند و صله كن اگر او قطع كند، وفا كن اگر جفا كند، تو ببخش اگر او نبخشد، تو بگذر از حق
خود اگر او نگذرد. ابقا كن تا بر تو ابقا كنند. رها كن حق خويش تا از تو رها كنند. خاموش باش تا فكرتت روشن گردد. گوش باش تا خاطرت گلشن گردد. مولوى گويد:




  • اى برادر تو همين انديشه اى
    گر گلست انديشه ى تو گلشنى
    ور بود خارى تو هيمه ى گلخنى



  • مابقى تو استخوان و ريشه اى
    ور بود خارى تو هيمه ى گلخنى
    ور بود خارى تو هيمه ى گلخنى



عيب بدان بپوشان چون عيب خود مى دانى. پرده ى كسى مدران تا بى پرده نمانى. كينه ى مردم از سينه ى خود به در كن تا از سينه ها كينه ى تو بيرون رود. از گناه مردم درگذر تا خداى تعالى از گناه تو درگذرد. اگر بر كسى خشم گيرى تحمل كن تا رب ودود ترا خشنود سازد. شر از دل به در كن تا نفست پاكيزه و عملت مقبول باشد. اصلاح كن بدكار را به حسن فعال خويش و دلالت كن به كار خير به جميل مقال خويش. نيكوئى كن با هر كه خواهى تا بر او امير گردى و بى نياز باش از هر كه خواهى تا با او نظير گردى و محتاج باش به هر كه خواهى تا او را بنده و اسير گردى، كما قال عليه السلام: احسن الى من شئت تكن اميره [ شرح غرر، ج 2 ص 184 حديث 2311 و 2312 و 2313. در شرح به جاى تكن و كن است. ] و استغن عمن شئت تكن نظيره [ شرح غرر، ج 2 ص 184 حديث 2311 و 2312 و 2313. در شرح به جاى تكن و كن است. ] و احتج الى من شئت تكن اسيره [ شرح غرر، ج 2 ص 184 حديث 2311 و 2312 و 2313. در شرح به جاى تكن و كن است. ] آن جامه بپوش كه به آن انگشت نما نشوى و هم خوار در نظرها نشوى. با درد بساز چندانكه او با تو مى سازد و با او به سر بر تا با تو به سر مى برد و تو را از پا نمى افكند و قد قال عليه السلام: امش بدائك ما مشى بك. [ شرح غرر، ج 2 ص 185 حديث 2317. ] و چشم از جفا و عيبهاى مردم بپوش و اگر نه هرگز خشنود نگردى، و قد قال عليه السلام:
اغض على القذى و الا لم ترض ابدا. [ شرح غرر، ج 2 ص 186 حديث 2319. ]

/ 97