گفتارهای معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گفتارهای معنوی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بنده خود و مال خدا را مال خود حساب مي كنند و در دين خدا هم آنچه بخواهند بدعت ايجاد مي كنند . پس اين مطلب هم درست كه آزادي اجتماعي مقدس است . اما نوع ديگر آزادي ، آزادي معنوي است . تفاوتي كه ميان مكتب انبياء و مكتبهاي بشري هست در اينست كه پيغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادي اجتماعي به بشر آزادي معنوي بدهند ، و آزاي معنوي است كه بيشتر از هر چيز ديگر ارزش دارد .

تنها آزادي اجتماعي مقدس نيست بلكه آزادي معنوي هم مقدس است و آزادي اجتماعي بدون آزادي ، معنوي ميسر و عملي نيست و اينست درد امروز جامعه بشري كه بشر امروز مي خواهد آزادي اجتماعي را تأمين كند ولي به دنبال آزادي معنوي نمي رود ، يعني نمي تواند ، قدرتش را ندارد ، چون آزادي معنوي را جز از طريق نبوت ، انبياء ، دين ، ايمان و كتابهاي آسماني نمي توان تأمين كرد .

حال ببينيم آزادي معنوي يعني چه ؟ انسان يك موجود مركب و داراي قوا و غرائز گوناگوني است ، در وجود انسان هزاران قوه نيرومند هست ، انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاه طلبي و افزون طلبي دارد. در مقابل، عقل دارد، فطرت دارد
، وجدان اخلاقي دارد . انسان از نظر معنا ، از نظر باطن و از نظر روح خودش ممكن است يك آدم آزاد باشد و ممكن هم هست يك آدم برده و بنده باشد ، يعني ممكن است انسان بنده حرص خودش باشد ، اسير شهوت خودش باشد، اسير خشم خودش باشد، اسير افزون طلبي خودش باشد و ممكن است از همه اينها آزاد باشد . گفت :




  • فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم
    بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم



  • بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
    بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم



ممكن است انساني باشد كه همانطور كه از نظر اجتماعي آزاد مرد است ، زير بار ذلت نمي رود ، زير بار بردگي نمي رود وآزادي خودش را در اجتماع حفظ مي كند ، ازنظر اخلاق و معنويت هم آزادي خود را حفظ كرده باشد ، يعني وجدان و عقل خودش را آزاد نگه داشته باشد .

اين آزادي همان است كه در زبان دين " تزكيه نفس " و " تقوي " گفته مي شود . آيا ممكن است بشر آزادي اجتماعي داشته باشد ولي آادي معنوي نداشته باشد ؟ يعني بشر اسير شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ولي در عين حال آزادي را محترم بشمارد ؟ امروز عملا مي گويند بله ، عملا مي خواهندبشر برده حرص و آز و شهوت و خشم خودش باشد ،
اسير نفس اماره خودش باشد و در عين حال چنين بشري كه اسير خودش است ، آزادي را محترم بشمارد . اين يكي از نمونه هاي كوسه و ريش پهن است . يكي ازتضادهاي اجتماع امروز بشر همين است . به قول منطقيين يك سير و تقسيمي مي كنيم : بشر دوران قديم ، آزادي را محترم نمي شمرد ، آزادي را پايمال مي كرد .

بسيار خوب ، چرا پايمال مي كرد ؟ آيا چون نادان بود آزادي ديگران را سلب مي كرد وهمينكه بشر دانا شد ديگر كافي است كه آزادي ديگران را محترم بشمارد ؟ مثلا در بيماريها اينطور است ، بشر قديم جاهل و نادان بود ، چون نادان بود وقتي با بيماريها روبرو
مي شد ، از داروي مخصوصي كه تعيين كرده بود ، هيچ نتيجه نمي گرفت ولي امروز كه دانا شده كافي است كه آن طرز معالجه را دور بريزد و معالجه جديد راجاي آن بياورد . مامي خواهيم ببينيم آيا بشر قديم كه آزادي ديگران را سلب مي كرد از اين جهت بود بود كه نمي دانست ؟ از روي ناداني ، آزادي را سلب مي كرد ، خير ، ناداني و دانش در او تأثيري نداشت ، از روي دانش سلب مي كرد ، بخاطر اينكه سود خودش را تشخيص مي داد
آيا بشر قديم كه آزادي و حقوق ديگران را محترم نمي شمرد ازاين جهت بود كه قوانينش اينطور وضع شده بود ؟ كه تا قانون را عوض كرديم ، ديگر تمام بشود ؟ مانند قوانين قرار دادي كه بشر مي گذارد مثلا در آمريكا بگويند قانون برگدي ملغي ، همينكه گفتند قانون بردگي ملغي ، ديگر واقعا بردگي ملغي شد ؟ يا شكل و فرمش عوض شد ، محتوي همان محتوي است . آيا علت اينكه بشر قديم آزادي و حقوق را محترم نمي شمرد طرز تفكر فلسفي اش بود ؟ هيچكدام از اينها نبود .

فقط يك چيز و آن منفعت طلبي بود . بشر قديم به حكم طبيعت فردي خودش منفعت طلب بود ، سود طلب بود ، از هر وسيله اي مي خواست به نفع خودش استفاده كند . يكي از وسائل ، افراد بشر بودند ، همانطوري كه از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر مي خواست به نفع خودش استفاده كند
از انسان هم مي خواست استفاده بكند ، آنوقتي كه درختي را مي كاشت يا مي بريد ، چيزي كه درباره اش فكر نمي كرد خود آن درخت بود . فقط درباره خودش فكر مي كرد . گوسفند را اگر چاق مي كرد و آنوقتي كه سرش را مي بريد چه منظوري داشت ؟ جز منافع خودش چيزي را در
نظر نمي گرفت . همينطور افراد ديگر را اگر برده مي گرفت و بنده خودش مي كرد ، اگر حقوقشان را سلب مي كرد بخاطر منفعت طلبي خودش بود . پس آن علتي كه در دوران گذشته بشر را وادار مي كرد به سلب آزادي اجتماعي و پايمال كردن حقوق اجتماعي ديگران ، حس منفعت طلبي او بوده است و بس . خوب حس منفعت طلبي بشر امروز چطور ؟ هست يا نسبت ؟ بله هست ، آنكه فرقي نكرده است . دهان بشر امروز براي بلعيدن ، اگر بيشتر از دهان بشر ديروز باز نباشد كمتر باز نيست .

نه علم توانسته است جلوي آز را بگيرد نه تغيير قوانين . تنها كاري كه كرده اين است كه شكل و فرم قضيه ، را عوض نموده است ، محتوي همان محتواست ، يك روپوش ، يك زرورق روي آن مي گذارد . بشر قديم يك موجود موجود صريح بود هنوز به حد نفاق و دوروئي نرسيده بود . فرعون مردم را استعباد مي كرد ، رسما هم مي گفت : و قومهما لنا عابدون ( 1 ) موسي چه مي گوئي ؟ اينها بندگان ما هستند ، بردگان ما هستند . ديگر يك روپوش روي استثمار و استعباد خودش نمي گذاشت .

اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادي تمام سلب آزاديها ، سلب حقوقها ، بندگيها و بردگيها را دارد . چرا ؟ چون آزادي معنوي ندارد چون در ناحيه روح خودش آزاد نيست ، چون تقوي ندارد . علي ( ع ) جمله اي دارد كه مانند همه جمله هاي ايشان با ارزش است . راجع به تقوي است كه به نظر بعضيها ديگر خيلي كهنه شده است ! مي فرمايد : ان تقوي الله مفتاح سداد و ذخيرش معاد و عشق من


1 - سوره مؤمنون ، آيه . 47

/ 125