، وجدان اخلاقي دارد . انسان از نظر معنا ، از نظر باطن و از نظر روح خودش ممكن است يك آدم آزاد باشد و ممكن هم هست يك آدم برده و بنده باشد ، يعني ممكن است انسان بنده حرص خودش باشد ، اسير شهوت خودش باشد، اسير خشم خودش باشد، اسير افزون طلبي خودش باشد و ممكن است از همه اينها آزاد باشد . گفت :
فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
اسير نفس اماره خودش باشد و در عين حال چنين بشري كه اسير خودش است ، آزادي را محترم بشمارد . اين يكي از نمونه هاي كوسه و ريش پهن است . يكي ازتضادهاي اجتماع امروز بشر همين است . به قول منطقيين يك سير و تقسيمي مي كنيم : بشر دوران قديم ، آزادي را محترم نمي شمرد ، آزادي را پايمال مي كرد .بسيار خوب ، چرا پايمال مي كرد ؟ آيا چون نادان بود آزادي ديگران را سلب مي كرد وهمينكه بشر دانا شد ديگر كافي است كه آزادي ديگران را محترم بشمارد ؟ مثلا در بيماريها اينطور است ، بشر قديم جاهل و نادان بود ، چون نادان بود وقتي با بيماريها روبرو
مي شد ، از داروي مخصوصي كه تعيين كرده بود ، هيچ نتيجه نمي گرفت ولي امروز كه دانا شده كافي است كه آن طرز معالجه را دور بريزد و معالجه جديد راجاي آن بياورد . مامي خواهيم ببينيم آيا بشر قديم كه آزادي ديگران را سلب مي كرد از اين جهت بود بود كه نمي دانست ؟ از روي ناداني ، آزادي را سلب مي كرد ، خير ، ناداني و دانش در او تأثيري نداشت ، از روي دانش سلب مي كرد ، بخاطر اينكه سود خودش را تشخيص مي داد
آيا بشر قديم كه آزادي و حقوق ديگران را محترم نمي شمرد ازاين جهت بود كه قوانينش اينطور وضع شده بود ؟ كه تا قانون را عوض كرديم ، ديگر تمام بشود ؟ مانند قوانين قرار دادي كه بشر مي گذارد مثلا در آمريكا بگويند قانون برگدي ملغي ، همينكه گفتند قانون بردگي ملغي ، ديگر واقعا بردگي ملغي شد ؟ يا شكل و فرمش عوض شد ، محتوي همان محتوي است . آيا علت اينكه بشر قديم آزادي و حقوق را محترم نمي شمرد طرز تفكر فلسفي اش بود ؟ هيچكدام از اينها نبود . فقط يك چيز و آن منفعت طلبي بود . بشر قديم به حكم طبيعت فردي خودش منفعت طلب بود ، سود طلب بود ، از هر وسيله اي مي خواست به نفع خودش استفاده كند . يكي از وسائل ، افراد بشر بودند ، همانطوري كه از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر مي خواست به نفع خودش استفاده كند
از انسان هم مي خواست استفاده بكند ، آنوقتي كه درختي را مي كاشت يا مي بريد ، چيزي كه درباره اش فكر نمي كرد خود آن درخت بود . فقط درباره خودش فكر مي كرد . گوسفند را اگر چاق مي كرد و آنوقتي كه سرش را مي بريد چه منظوري داشت ؟ جز منافع خودش چيزي را در
نظر نمي گرفت . همينطور افراد ديگر را اگر برده مي گرفت و بنده خودش مي كرد ، اگر حقوقشان را سلب مي كرد بخاطر منفعت طلبي خودش بود . پس آن علتي كه در دوران گذشته بشر را وادار مي كرد به سلب آزادي اجتماعي و پايمال كردن حقوق اجتماعي ديگران ، حس منفعت طلبي او بوده است و بس . خوب حس منفعت طلبي بشر امروز چطور ؟ هست يا نسبت ؟ بله هست ، آنكه فرقي نكرده است . دهان بشر امروز براي بلعيدن ، اگر بيشتر از دهان بشر ديروز باز نباشد كمتر باز نيست . نه علم توانسته است جلوي آز را بگيرد نه تغيير قوانين . تنها كاري كه كرده اين است كه شكل و فرم قضيه ، را عوض نموده است ، محتوي همان محتواست ، يك روپوش ، يك زرورق روي آن مي گذارد . بشر قديم يك موجود موجود صريح بود هنوز به حد نفاق و دوروئي نرسيده بود . فرعون مردم را استعباد مي كرد ، رسما هم مي گفت : و قومهما لنا عابدون ( 1 ) موسي چه مي گوئي ؟ اينها بندگان ما هستند ، بردگان ما هستند . ديگر يك روپوش روي استثمار و استعباد خودش نمي گذاشت . اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادي تمام سلب آزاديها ، سلب حقوقها ، بندگيها و بردگيها را دارد . چرا ؟ چون آزادي معنوي ندارد چون در ناحيه روح خودش آزاد نيست ، چون تقوي ندارد . علي ( ع ) جمله اي دارد كه مانند همه جمله هاي ايشان با ارزش است . راجع به تقوي است كه به نظر بعضيها ديگر خيلي كهنه شده است ! مي فرمايد : ان تقوي الله مفتاح سداد و ذخيرش معاد و عشق من
1 - سوره مؤمنون ، آيه . 47