و امام مبارزه خود را با فدك آغاز كرد
امام على- عليه السلام- به ناچار به تصميم نهايى خود رسيد. اختيار سكوت! ترك قيام مسلحانه در برابر حاكمين در نهان و آشكارا! قيامى كه سلاح آن حكم و تصريح پيامبر بود. و سكوت! تا زمانى كه اطمينان يابد كه مى تواند افكار عمومى را، عليه ابوبكر و دو يارش بسيج كند. از همان روزهاى سخت و دشوار اين هدف او بود، و كوشش خود را با آن آغاز كرده بود. ابتداى كار چنين بود كه پنهانى با رهبران مسلمين، و بزرگان مدينه ديدار مى كرد و به زبان وعظ، براهين الهى و آيات خداوندى را، به ياد آنان مى آورد. در همه ى اين احوال همسرش در كنار او، موضع و حقانّيت او را تأييد مى كرد، و در اينجهاد سرى، همرزم و همدست او بود. اما در اين ديدار و تماس ها بر آن نبود كه گروهى را براى جنگ متشكل كند، زيرا مى دانيم، على در همه حال يارانى داشت كه به ستايش قلبى او را فرياد مى كردند، و عاشقانه و پروانه وار گرد او بودند، بلكه مى خواست با اين ديدارها، همه ى مردم را با خود همراه سازد. و اينجاست كه فدك را، به عنوان نخستين برنامه ى جديد على، مى بينيم، و قيام فاطمه ى بزرگ (ع)، كه طرح دقيق آن به دست هارون نبى، على (ع)، ريخته شده بود، در اصل و فلسفه ى خود، با آن گردش شبانه پيوند مى خورد و چنان نيرويى را به دست مى آورد كه به تدريج، موقعيت خليفه را به خطر اندازد، و خلافت او را به پايان برد با همان حالتى كه نمايشى داستانى به آن منتهى مى شود. نقش فاطمه (ع) در اين خلاصه مى شود كه اموالى را كه صديق از او گرفته بود، مطالبه كند و آن را مقدمه اى براى مناقشه در مساله اى اساسى، يعنى خلافت، قرار دهد، و به مردم بفهماند روزى كه از جانب على برگشتند، و به سوى ابوبكر منحرف شدند، روز هوس و انحراف آنان بود، و با كار خود به خطا درافتادند، و با كتاب الهى به مخالفت برخاستند، و از آبشخورى كه از آنان نبود نوشيدند. شكل گرفتن اين فكر در ذهن زهرا (ع)، او را بر آن داشت كه وضع زمان را از مسير انحرافى به خط مستقيم الهى سوق دهد. و از دامان حكومت اسلامى، كه پايه هاى اوليه اش در سقيفه نهاده شده بود، آلدگى انحراف را پاك كند. از اين رو دليرانه به پا خاست و خليفه ى حاكم را، به خيانت آشكار و به بازى گرفتن شرافت قانون الهى، متهم ساخت و نتايج معركه ى انتخاب سقيفه را كه از آن، ابوبكر برآمد، به مخالفت با كتاب خدا و صواب و صلاح عقل محكوم كرد. اين كار زهرا (ع) از دو ويژگى و امتياز خاص، برخوردار بود كه على (ع) نمى توانست خود آن را بجاى همسرش انجام دهد. اول: زهرا (ع) به سبب مصيبت عظيمى كه به او رسيده بود، و ارج و مقام والايى كه در پيش پدر خود (ص) داشت، بهتر از على مى توانست عواطف را بشوراند، و مسلمانان را تحت تأثير جاذبه ى روح بزرگ پدر خود، و طيف روزگار درخشان او، قرار دهد و احساسات آنها را متوجه مسائل اهل بيت سازد. دوم: تا زمانى كه او در مقام يك زن بپا خاسته، و هارون محمد (ص)- على- در خانه ى خويش، به سكوتى تلخ و صلحى موقت، تن در داده بود، به انتظار اين كه مردم بر او جمع شوند، و اگر زمان ايجاب كند، به رهبرى قيام برخيزد، و در غير اين صورت در خواباندن فتنه ها بكوشد، منازعه ى زهرا (ع) هرگز، شكل جنگى مسحلانه- كه نيازى به رهبرى داشت كه فرماندهى آن را تعهد كند- به خود نمى گرفت. به هر تقدير، زهرا (ع) به پا خاسته بود، و پايدارى مى كرد، چه قيامى همگانى را عليه خليفه ترتيب دهد و چه مبارزه ى او در محدوده ى جدال و نزاعى عادى بماند. ولى او كار را بجايى نمى كشاند كه مايه ى فتنه و انشقاق در جامعه ى اسلامى گردد. بدين ترتيب امام (ع) بر اين تصميم بود كه فريادش را با زبان زهرا (ع) به گوش مردم برساند، و خود در انتظار فرصتى مناسب دور از معركه بماند، و نيز مى خواست با قيام زهرا، براى همه ى پيروان قرآن، در بطلان خلافت موجود برهانى قائم اقامه كند. به يقين خواسته ى امام (ع)، به تمامى حاصل شد. چرا كه زهرا حق و حقانيت على را، با سخنانى كه سرشار از روح هنر و زيبايى، و پيكار و ستيزندگى بود- به همه ى انسان ها ابلاغ كرد.
مراحل قيام و مبارزه زهرا
مبارزه ى فاطمه (ع) در چند مرحله بود: اول: رسولى پيش ابوبكر فرستاد كه در مسائل ميراث با او بحث كند و حقوق او را مطالبه نمايد. اين اولين گامى بود كه زهرا (ع) برداشت، و مقدمه اى شد كه خود مستقيما به اين كار برخيزد. دوم: در اجتماعى خاص رودرروى خليفه درايستاد و با اين مقابله خواست كه در طلب حقوق خود- از خمس و فدك و غير آن- اصرار و مقاومت ورزد، و درجه ى آمادگى خليفه را بشناسد. اما لزومى ندارد كه ترتيب كارها و اقدامات زهرا (ع) را، به گونه اى بدانيم كه در آن، مطالبه ى فدك، به عنوان نحله و بخشش، مقدم بر ميراث باشد- چنان كه بعضى از محققين شيعه دانسته اند- بلكه به نظر من، بايد مطالبه ى ارث را مقدم شمرد. چون روايت، خود صراحت دارد كه فرستاده ى زهرا (ع) تنها به مطالبه ى ميراث فرستاده شده بود، و به تناسب مقام اين رسالت، و به حكم ترتيب طبيعى مساله نيز، چنين صحيح تر است كه ادعاى ميراث اولين قدم باشد. به علاوه در ميان اين دو طرق- طلب نحله و ميراث- مطالبه ى ميراث براى احقاق حق، نزديكترين راه است براى اين كه موضوع توارث در قوانين اسلامى، اصلى است مسلّم، و جاى اشكالى نيست اگر زهرا (ع)، فدك را به عنوان ميراث پدر خويش (ص) بخواهد، زيرا اگر خليفه به فرض، بى خبر از صدقه بودن فدك باشد، بى شك به ميراث بودن آن يقين دارد، و ضمنا چنين مطالبه اى، با ادعاى فدك به عنوان نحله، تناقضى ندارد، چون ميراث پيامبر، تنها شامل فدك نمى شود، بلكه تمام ما ترك آن حضرت را در برمى گيرد. سوم: خطبه ى آن حضرت در مسجد النبى، در دهمين روز رحلت پيامبر (ص). چنان كه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است. چهارم: سخنان او (ع) با ابوبكر و عمر، زمانى كه براى عذرخواهى به ديدار او رفته بودند، در آنجا وى نارضايتى خود را از آن دو، ابراز مى فرمايد، و خشم خداوند و رسول او را نسبت به ايشان به سبب همان ناخشنودى، بيان مى دارد. پنجم: سخنان او با زنان مهاجر و انصار، روزى كه به ديار او آمده بودند. ششم: وصيت او به على، كه هيچ كس از دشمنانش در مراسم تجهيز و تدفينحاضر نشوند. چنان كه مى بينيم اين آخرين وصيت زهرا (ع) هم، نشان دهنده ى ناخشنودى وى از حكومت است.
آيا زهرا در قيام خود شكست خورد؟
قيام زهرا (ع) به معنايى شكست خورد و از جهات ديگرى، به پيروزى رسيد. از اين نظر كه نتوانست بنيان حكومت خليفه را، با حمله كوبنده اى كه در روز دهم رحلت پيامبر (ص)، متوجه آن ساخت، براندازد شكست خورد. البته ما نمى توانيم تمام عواملى را كه در اين شكست، موثر افتاد، روشن كنيم اما مى دانيم كه شخصيّت خليفه- ابوبكر- مهمترين عامل بود، چون او از فوت و فن سياستبازى، بهره ى كافى داشت، و با تردستى خاصى، با مساله روبرو شد. نمونه اى از اين سياست را در سخنانش در برابر زهرا (ع)، و پس از آن با انصار، مى بينيم. قضيّه چنين بود كه بعد از اين كه فاطمه بزرگ، خطبه ى خود را در مسجد به پايان برد، چنان مى نمود كه از رقّت و دلسوزى نسبت به زهرا (ع) مى سوزد و مى گدازد. در حالى كه پس از خروج آن بزرگ زن از مسجد، آتش خشم خليفه زبانه كشيد، و بى شك اسير شعله ى غصب خود شد كه گفت: «اين هياهو چيست؟ هر كس سخن و آرزويى دارد! او روباهى است كه دم او شاهد اوست...» و ما همه ى سخنان او را قبلا گفته ايم. اين دگرگونى انقلاب از آن هه نرمى و ملايمت، به اين خشم تند و سركش، مقدار استيلاى هنرمندانه ى او را بر حواس و مشاعر، و توانايى او را در همسازى با شرايء و ايفاى نقش به تناسب موقعيت، مى نماياند. اما از نظر ديگر مبارزه ى زهرا (ع) پيروز شد، او حق را به قوه اى قاهر مجهزكرد، و طاقت جديدى به توان آن افزود، كه تا جاودان در ميدان مبارزات مذهبى پايدار بماند، و اين پيروزى را، هم در طول حركت خود نشان داد، و هم در سخنان احتجاج گونه اش با صديق و فاروق، به هنگامى كه با حالتى خاص به ديدارش آمده بودند، بيان كرد. او گفت: «اگر حديثى از رسول خدا (ص) برايتان نقل كنم، خواهيد پذيرفت و به آن عمل خواهيد كرد؟» گفتند: «آرى» گفت: «شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا از رسول خدا- صلى الله عليه و آله و سلم- نشينديد كه فرمود: «خشنودى فاطمه خشنودى من و خشم فاطمه خشم من است. هر كس فاطمه را دوست بدارد مرا دوست دارد، و هر كس فاطمه را بر سر خشم آورد مرا به خشم آورده است»؟ [عبارات متعددى در همين معنى، از رسول خدا (ص) وارد شده است. چنان كه در صحاح آمده است كه به فاطمه فرمود: ان الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك: خداوند با غضب تو غضبناك و با رضايت تو خشنود مى شود. و نيز فرمود: فاطمه منّى يريبنى ما را بها و يؤذينى ما اذاها: فاطمه پاره ى تن من است هر چه او را مضطرب كند مرا نگران مى سازد و مرا آزرده مى كند هر چه او را آزار دهد. صحيح بخارى ج 5 ص 274، صحيح مسلم ج 4 ص 261، مستدرك حاكم ج 3 ص 154، ذخائرالعقبى ج ص 39، الصواعق ص 105 مسند احمد ج 4 ص 328، جامع الترمذى ج 2 ص 219، و اب ماجه ج 1 ص 216.] گفتند: «آرى اين سخنان را از رسول خدا شنيده ايم». گفت: «من خدا و فرشتگانش را به شهادت مى طلبم كه شما دو نفر مرا آزرده و خمشگين ساخته ايد و هرگز در صدد رضايت من نبوده ايد. آن گاه رسول خدا را ملاقات كنم، در پيش او از شما شكايت خواهم كرد» [صحيح بخارى ج 5 ص 5، ج 6 ص 196، و صحيح مسلم ج 2 ص 72 و مسند احمد ج 1 ص 6 و تاريخ طبرى ج 3 ص 202 و كفايت الطالب ص 226 و سنن البيهقى ج 6 ص 300.] اين حديث براى ما روشن مى كند كه او (ع)، پيوسته در اعتراض خود پاى مى فشرد، و خشم و غصب خود را نسبت به آنان آشكار مى كرد، تا بالاخره در منازعه ى خود به نتيجه اى برسد. نتيجه اى كه اكنون، بر آن نيستيم كه به بررسى دقيق آن
بپردازيم و نظر خاصى را بدست دهيم. زيرا علاوه بر اين كه از موضوع بحث، خارج است، كار خليفه را نيز بيش از اين مى دانيم كه با او، در چنين مناقشه اى وارد شويم. قصد ما در حال حاضر اين است كه افكار زهرا (ع) و وجهه ى نظر او را تا حد ممكن روشن كنيم. زهرا (ع) يقين داشت كه در مبارزه ى خود پيروزى بزرگى را كسب كرده است. اما پيروزى او، پيروزى عقيدتى و دينى بود- و نه مثلا پيروزى نظامى- به نظر من پيروزى او، در اين بود كه ثابت كرد صديق شايسته ى غضب خدا و رسول اوست زيرا كسى را به خشم آورده، و دل و جان كسى را آزرده بود كه بنا به نصّ حديث نبوى صحيح، خدا و رسولش با غضب او غضبناك مى شدند و با خشم او خشمگين مى گردند و از اين رو نمى تواند به خلافت خدا و جانشينى رسولش زمامدار مسلمين باشد، در پايان اين بحث آياتى از كلام الهى را، كه مؤيد اين معنى است نقل مى كنيم: و ما كان لكم ان توءذوا رسول الله و لا تنكحوا ازواجه من بعده ابدا ان ذلكم كان عند الله عظيما: «و نبايد هرگز رسول خدا را بيازاريد و نه پس از وفات هيچگاه زنانشان را به نكاح خود درآوريد كه اين كار نزد خدا (گناهى) بسيار بزرگ است. احزاب /53. ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا والاخره و اعد لهم عذابا مهينا: «آنان كه خدا و رسول را به عصيان و مخالفت آزار و اذيت مى كنند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعن كرده، و بر آنان عذابى با ذلّت و خوارى مهيّا ساخته است.» احزاب /57. يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم: «الا اى اهل ايمان! هرگز قومى را كه خدا بر آنان غضب كرده يار و دوستدار خود مگيريد.» ممتحنه /13. و من يحلل عليه غضبى فقد هوى: «و هر كس مستوجب خشم من گرديد همانا خوار و هلاك خواهد شد.» طه /81.
گوشه هايى از كلام زهرا
يوم جاءت الى عدّى وتيم يوم جاءت الى عدّى وتيم ومن الوجه ما اطال بكاها ومن الوجه ما اطال بكاها
تعظ القوم فى اتّم خطاب تعظ القوم فى اتّم خطاب حكت المصطفى به وحكاها حكت المصطفى به وحكاها
معجزه ى بلاغت:
اينجا بخش هايى از خطابه ى زهراى بزرگ را به اقتباس مى گيريم، تا شايد چنان كه سزاوار است به تحليل و توضيح بپردازيم و اعجاز و جاودانگى و حقيقت شگفت انگيز آن را دريابيم. زهرا (ع) گفت آن گاه خداوند به رأفت و اختيار، و رغبت و ايثار او (ص) را به سوى خود خواند و اكنون محمد (ص)، پدرم، آسوده از رنجهاى اين دنيا، در حالى كه ملائكه ابرار و رضوان پروردگار او را در ميان گرفته اند، در جوار رحمت خداوند جبّار آرميده است.» در كلام اين بزرگ زن سخنور دقت كنيم، وقتى به وصف فردوس ابدى و بهشت جاودنه ى پدر مى پردازد، نعمت هاى مادّى و لذايذ حسى را به هيچ مى انگارد، زيرا با توجه به صفات متعالى آن بزرگ (ص)، مى داند كه او (ص) دامن بى نيازى از اين لذت ها، فراهم چيده است. و به راستى لذّت هاى مادّى اخروى يا دنيوى، در نظر محمد (ص) چه ارج و بهايى مى تواند داشت؟ محمد (ص) آن شخصيّت روحانى است، كه احدى چون روح انسانى را به بلنداى ملكوت نرسانيد، و كسى جز او، آن را به اوج آسمانى خود پرواز نداد. (هيچ مصلحى مانند او روح انسانى را بهنيروى عقيده ى الهى به كال نپروراند، كمالى كه در ميدان انديشه، غايت راه عقل دور پرواز است، و نهايت طواف انسان، بر گرد حقيقت مقدّسى كه در پناهش، جان مى آرامد و دل، به اطمينان مى آسايد. [اين عبارات را از كتاب ديگر خود بنام «العقيده الالهيه فى الاسلام» نقل كرده ايم.] ) آرى او مربى بزرگ روح بود. يگانه پيشوايى كه كمالات نفسانى، در تحت رايت او پيروزى جاودانه اش را در مبارزه اش عليه نيروهاى مادى، بدست آورد. در آن مبارزه اى كه از نخستين روز حيات عقل و جان، در دل ماده، وجود داشت. مادام كه او (ص)، يكه تاز معركه اى است كه دنياى معنى را از مادّه جدا مى كند، و رسالت او، سلسله ى پيامبران آسمانى را نقطه ى پايان مى نهد، بايد كه روح پاكش اصل و محور دنياى معانى دانسته شود، و زهرا (ع) نيز در سخن خود، آن گاه كه فردوس محمدى (ص) را توصيف مى كند، همين معنى را مى گويد: «محمد (ص) از رنج اين جهان آسوده است، و ملائكه ابرار او را در ميان گرفته اند.» بنابراين او قطب استوار و ابدى دنيا و آخرت است. تفاوتى كه هست اين است كه، در دنيا جهانى از رنج ها بر او وارد آمد، چون مى كوشيد گردش حيات انسانى را، بر مدار حقيقى خود استوار سازد، و در آخرت آسوده است، زيرا در آن جا به مثابه ى محورى است كه حيات ملكى در ميدان جاذبه نور او مى گردد، و ملائكه ى خداوند بر او گرد مى آيند، تا حمد و ثناء خود را، بر او تقديم دارند. و مادام كه آن حضرت را پيامبر بزرگ خدا مى شناسيم، جايگاه رفيع او (ص) در بهشت، متناسب با مقام والاى او، و خالى از هرگونه عيش و لذّت مادى و به معنى دقيقتر- اگر تعبير رسائى باشد- دنيايى مشحون از تمتّعات معنوى است، و كدامين لذّت و التذاد معنوى است كه بتواند بهتر از جوار لطف و رحمت خداوند جبّار، و وصال رضوان پروردگار غفّار، فرض شود؟ آرى زهرا (ع)، در دو جمله جايگاه پدر بزرگ خود را در بهشت بدينگونه و صف مى كند كه او، به منزله ى قطبى است كه به مبدأ نور پيوند دارد، و خورشيدى است كه فرشتگان الهى، در دنياى نور، او را در ميان گرفته اند.