بوستان سعدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بوستان سعدی - نسخه متنی

مصلح بن عبدلله سعدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت فريدون و وزير و غماز





  • فريدون وزيرى پسنديده داشت
    رضاى حق اول نگه داشتى
    نهد عامل سفله بر خلق رنج
    اگر جانب حق ندارى نگاه
    يكى رفت پيش ملك بامداد
    غرض مشنو از من نصيحت پذير
    كس از خاص لشكر نمانده ست و عام
    به شرطى كه چون شاه گردن فراز
    نخواهد تو را زنده اين خودپرست
    يكى سوى دستور دولت پناه
    كه در صورت دوستان پيش من
    زمين پيش تختش ببوسيد و گفت
    چنين خواهم اى نامور پادشاه
    چو موتت بود وعده ى سيم من
    نخواهى كه مردم به صدق و نياز
    غنيمت شمارند مردان دعا
    پسنديد از او شهريار آنچه گفت
    ز قدر و مكانى كه دستور داشت
    بد انديش را زجر و تأديب كرد
    نديدم ز غماز سرگشته تر
    ز نادانى و تيره رايى كه اوست
    كنند اين و آن خوش دگر باره دل
    ميان دو كس آتش افروختن
    چو سعدى كسى ذوق خلوت چشيد
    بگوى آنچه دانى سخن سودمند كه فردا پيشمان برآرد خروش
    كه فردا پيشمان برآرد خروش



  • كه روشن دل و دوربين ديده داشت
    دگر پاس فرمان شه داشتى
    كه تدبير ملك است و توفير گنج
    گزندت رساند هم از پادشاه
    كه هر روزت آسايش و كام باد
    تو را در نهان دشمن است اين وزير
    كه سيم و زر از وى ندارد به وام
    بميرد، دهند آن زر و سيم باز
    مبادا كه نقدش نيايد به دست
    به چشم سياست نگه كرد شاه
    به خاطر چرايى بد انديش من؟
    نشايد چو پرسيدى اكنون نهفت
    كه باشند خلقت همه نيك خواه
    بقا بيش خواهندت از بيم من
    سرت سير خواهند و عمرت دراز؟
    كه جوشن بود پيش تير بلا
    گل رويش از تازگى برشكفت
    مكانش بيفزود و قدرش فراشت
    پشيمانى از گفته ى خويش خورد
    نگون طالع و بخت برگشته تر
    خلاف افگند در ميان دو دوست
    وى اندر ميان كور بخت و خجل
    نه عقل است و خود در ميان سوختن
    كه از هر كه عالم زبان دركشيد
    وگر هيچ كس را نيايد پسند كه آوخ چرا حق نكردم به گوش؟
    كه آوخ چرا حق نكردم به گوش؟


/ 272