بوستان سعدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بوستان سعدی - نسخه متنی

مصلح بن عبدلله سعدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت پيرمرد و تحسر او بر روزگار جوانى





  • شبى در جوانى و طيب نعم
    چو بلبل، سرايان چو گل تازه روى
    جهانديده پيرى ز ما بر كنار
    چو فندق دهان از سخن بسته بود
    جوانى فرا رفت كاى پيرمرد
    يكى سر برآر از گريبان غم
    برآورد سر سالخورد از نهفت
    چو باد صبا بر گلستان وزد
    چمد تا جوان است و سر سبز خويد
    بهاران كه بيد آرود بيد مشك
    نزيبد مرا با جوانان چميد
    به قيد اندرم جره بازى كه بود
    شما راست نوبت بر اين خوان نشست
    چو بر سر نشست از بزرگى غبار
    مرا برف باريده بر پر زاغ
    كند جلوه طاووس صاحب جمال
    مرا غله تنگ اندر آمد درو
    گلستان ما را طراوت گذشت
    مرا تكيه جان پدر بر عصاست
    مسلم جوان راست بر پاى جست
    گل سرخ رويم نگر زر ناب
    هوس پختن از كودك ناتمام
    مرا مي ببايد چو طفلان گريست
    نكو گفت لقمان كه نازيستن
    هم از بامدادان در كلبه بست جوان تا رساند سياهى به نور
    جوان تا رساند سياهى به نور



  • جوانان نشستيم چندى بهم
    ز شوخى در افگنده غلغل به كوى
    ز دور فلك ليل مويش نهار
    نه چون ما لب از خنده چون پسته بود
    چه در كنج حسرت نشينى به درد؟
    به آرام دل با جوانان بچم
    جوابش نگر تا چه پيرانه گفت
    چميدن درخت جوان را سزد
    شكسته شود چون به زردى رسيد
    بريزد درخت گشن برگ خشك
    كه بر عارضم صبح پيرى دميد
    دمادم سر رشته خواهد ربود
    كه ما از تنعم بشستيم دست
    دگر چشم عيش جوانى مدار
    نشايد چو بلبل تماشاى باغ
    چه مي خواهى از باز بركنده بال؟
    شما را كنون مي دمد سبزه نو
    كه گل دسته بندد چو پژمرده گشت؟
    دگر تكيه بر زندگانى خطاست
    كه پيران برند استعانت به دست
    فرو رفت، چون زرد شد آفتاب
    چنان زشت نبود كه از پير خام
    ز شرم گناهان، نه طفلانه زيست
    به از سالها بر خطا زيستن
    به از سود و سرمايه دادن ز دست برد پير مسكين سپيدى به گور
    برد پير مسكين سپيدى به گور


/ 272