بوستان سعدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بوستان سعدی - نسخه متنی

مصلح بن عبدلله سعدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت





  • كهن سالى آمد به نزد طبيب
    كه دستم به رگ برنه، اى نيك راى
    بدين ماند اين قامت خفته ام
    برو، گفت دست از جهان برگسل
    نشاط جوانى ز پيران مجوى
    اگر در جوانى زدى دست و پاى
    چو دوران عمر از چهل درگذشت
    نشاط از من آنگه رميدن گرفت
    ببايد هوس كردن از سر به در
    به سبزى كجا تازه گردد دلم
    تفرج كنان در هواى و هوس
    كسانى كه ديگر به غيب اندرند
    دريغا كه فصل جوانى برفت
    دريغا چنان روح پرور زمان
    ز سوداى آن پوشم و اين خورم
    دريغا كه مشغول باطل شديم چه خوش گفت با كودك آموزگار
    چه خوش گفت با كودك آموزگار



  • ز ناليدنش تا به مردن قريب
    كه پايم همى بر نيايد ز جاى
    كه گويى به گل در فرو رفته ام
    كه پايت قيامت برآيد ز گل
    كه آب روان باز نايد به جوى
    در ايام پيرى به هش باش و راى
    مزن دست و پا كبت از سر گذشت
    كه شامم سپيده دميدن گرفت
    كه دور هوسبازى آمد به سر
    كه سبزى بخواهد دميد از گلم؟
    گذشتيم بر خاك بسيار كس
    بيايند و بر خاك ما بگذرند
    به لهو و لعب زندگانى برفت
    كه بگذشت بر ما چو برق يمان
    نپرداختم تا غم دين خورم
    ز حق دور مانديم وغافل شديم كه كارى نكريدم و شد روزگار
    كه كارى نكريدم و شد روزگار


/ 272