بوستان سعدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بوستان سعدی - نسخه متنی

مصلح بن عبدلله سعدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت عداوت در ميان دو شخص





  • ميان دو تن دشمنى بود و جنگ
    ز ديدار هم تا به حدى رمان
    يكى را اجل در سر آورد جيش
    بدانديش او را درون شاد گشت
    شبستان گورش در اندوده ديد
    خرامان به بالينش آمد فراز
    خوشا وقت مجموع آن كس كه اوست
    پس از مرگ آن كس نبايد گريست
    ز روى عداوت به بازوى زور
    سر تا جور ديدش اندر مغاك
    وجودش گرفتار زندان گور
    چنان تنگش آگنده خاك استخوان
    ز دور فلك بدر رويش هلال
    كف دست و سرپنجه ى زورمند
    چنانش بر او رحمت آمد ز دل
    پشيمان شد از كرده و خوى زشت
    مكن شادمانى به مرگ كسى
    شنيد اين سخن عارفى هوشيار
    عجب گر تو رحمت نيارى بر او
    تن ما شود نيز روزى چنان
    مگر در دل دوست رحم آيدم
    به جايى رسد كار سر دير و زود
    زدم تيشه يك روز بر تل خاك كه زنهار اگر مردى آهسته تر
    كه زنهار اگر مردى آهسته تر



  • سر از كبر بر يكديگر چون پلنگ
    كه بر هر دو تنگ آمدى آسمان
    سرآمد بر او روزگاران عيش
    به گورش پس از مدتى برگذشت
    كه وقتى سرايش زر اندوده ديد
    همى گفت با خود لب از خنده باز
    پس از مرگ دشمن در آغوش دوست
    كه روزى پس از مرگ دشمن بزيست
    يكى تخته بركندش از روى گور
    دو چشم جهان بينش آگنده خاك
    تنش طعمه كرم و تاراج مور
    كه از عاج پر توتيا سرمه دان
    ز جور زمان سرو قدش خلال
    جدا كرده ايام بندش ز بند
    كه بسرشت بر خاكش از گريه گل
    بفرمود بر سنگ گورش نبشت
    كه دهرت نماند پس از وى بسى
    بناليد كاى قادر كردگار
    كه بگريست دشمن به زارى بر او
    كه بروى بسوزد دل دشمنان
    چو بيند كه دشمن ببخشايدم
    كه گويى در او ديده هرگز نبود
    به گوش آمدم ناله اى دردناك كه چشم و بناگوش و روى است و سر
    كه چشم و بناگوش و روى است و سر


/ 272