اعلام نهج البلاغه - دانستنیهای نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دانستنیهای نهج البلاغه - نسخه متنی

مصطفی اسرار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


اعلام نهج البلاغه

اشعث

نام اصلى وى معدى كرب پسر قيس اشج از قبيله كنده مى باشد، قبيله مراد پدرش را كشتند. اشعث مرتد شد و با مسلمانان جنگيد، زياد بن لبيد از طرف ابوبكر مامور جنگيدن با او شد و او در اين ميان اسير گرديد. وى را دست بسته به نزد ابوبكر بردند او اشعث را عفو كرد و خواهرش ام فروه را كه از چشم نابينا بود به ازدواج وى در آورد. اشعث همان است كه دخترش را به امام حسن "ع" داد و دختر او بود كه امام "ع" را مسموم ساخت. اشعث در ميان اصحاب امام على "ع" همانند عبدالله بن ابى "از منافقين زمان پيامبر ص" در بين اصحاب پيامبر "ص" بود كه در زمان خود رئيس منافقان بود. ابن ابى الحديد مى نويسد:هر ناراحتى در خلافت على "ع" پيش مى آمد و هر اضطرابى كه روى مى داد اصل آن اشعث بود. و هم او بود كه با على "ع" مخالفت كرد و با نصب ابوموسى اشعرى فتنه خوارج را ايجاد كرد. فرزند او محمد بن اشعث در شهادت امام حسين "ع" شركت داشت.

معاويه

ابن ابى الحديد مى گويد:

"هند" مادر معاويه معروف به فجور و انحراف بوده است و
زمخشرى در كتاب ربيع الابرار مى گويد: معاويه را به چهار نفر نسبت مى دهند،"كه يكى از آنها ابوسفيان است". وى اضافه مى كند: ابوسفيان مردى كوتاه قد و زشت بوده است، هند با او رابطه پنهانى برقرار نمود، و معاويه از اين ارتباط نامشروع بوجود آمد!

ابن ابى الحديد ادامه مى دهد:

معاويه از نظر بزرگان معتزلى در دين دارى متهم است و او را زنديق مى خوانند.[ ص 303. ] مادر معاويه همان كسى است كه در جنگ احد، بعد از شكست ظاهرى سپاه اسلام و به شهادت رسيدن حمزه "سيد الشهداء"، دستور داد سينه حضرت حمزه را شكافتند و جگر او را بيرون آورد و به دندان گرفت و خورد.

جرير بن عبدالله بجلى

[ وى در سال دهم هجرت مسلمان شد.او در نهايت از همراهى على "ع" و معاويه كناره گرفت و در سال 54 هجرى در منطقه اى به نام شراه بين دمشق و مدينه در گذشت. ]

جرير از طرف عثمان فرماندار همدان بوده و پس از بيعت مردم با اميرمومنان على "ع" و جريان جنگ جمل، امام "ع" بعد از ورود به كوفه براى هر كدام از فرمانداران نامه اى نوشت، و نامه اى هم به وسيله زهر بن قيس به جرير نوشت و ياد آور شد كه جريان عثمان چگونه بوده است و مى تواند مفصل آن را از حامل نامه جويا شود. جرير پس از مطالعه نامه در ميان مردم به پا خاست، و به آنها گفت:اين نامه ى اميرمومنان على بن ابيطالب "ع" است، يعنى نامه ى همان كس كه اگر مسئله خلافت به شورا واگذار مى شد از او سزاوارتر نمى يافتيم، بنابراين، بقاء و پيشرفت در اتحاد، و فناء در تفرقه و جدايى است، و به طور مسلم على "ع" شما را به حق رهبرى مى كند. همه گفتند:راضى هستيم و مطيع فرمان او مى باشيم. جرير علاوه بر
اين، نامه اى هم به اشعث كه فرماندار آذربايجان بود نوشت و تاكيد كرد از مردم براى امام "ع" بيعت بگيرد. و سپس خود براى ديدار امام "ع" به كوفه آمد. و ضمنا پيشنهاد كرد از اين جهت كه مردم شام اكثرا از بستگان و همشهريهاى او هستند رسالت مربوط به معاويه را امام "ع" به او واگذار كند.

عمروعاص

مادر عمروعاص نابغه نام داشت، وى اسيرى بود كه عبدالله بن جدعان او را خريده بود. او زنى آلوده و بى پروا بود، عبدالله وى را آزاد ساخت. وقتى عمرو متولد شد، ابولهب، اميه بن خلف، هشام بن مغيره، ابوسفيان و عاص بن وائل هر كدام ادعا كردند كه عمرو فرزند آنهاست. ولى مادرش با اينكه عمرو به ابوسفيان شبيه تر بود گفت: عمرو فرزند عاص است، و اين به خاطر كمكهاى مالى بود كه عاص به او مى نمود، ابوسفيان همواره مى گفت: من ترديد ندارم كه عمرو فرزند من است زيرا از نطفه من منعقد گرديده است!

عاص بن وائل كه به ظاهر پدر عمرو خوانده شد، از دشمنان سرسخت پيامبر "ص" و از كسانى بود كه رسول خدا "ص" را استهزاء مى نمود و آيه انا كفيناك المستهزئين درباره او و همكارانش نازل شد.

عاص در اسلام به ابتر معروف بود زيرا هم او بود كه درباره ى پيامبر "ص" به قريش مى گفت: بزودى اين ابتر خواهد مرد و خاطره اش فراموش خواهد شد. اين حرف را مى زد چون رسول خدا پسر نداشت. پروردگار سوره كوثر را نازل فرمود كه ان شانئك هو الابتر "براستيكه دشمن تو ابتر است".

عمرو نيز از كسانى بود كه همواره در مكه پيامبر "ص" را مى آزرد و سنگ سر راه او مى ريخت، چون مى دانست نيمه شبها پيامبر "ص" براى طواف مى رود و ممكن است در
كوچه هاى تاريك صدمه ببيند.

او از نفراتى است كه در بين راه به زينب دختر رسول خدا "ص" هنگام مهاجرت حمله كرد و او را كتك زد، بطوريكه جنين زينب سقط شد و رسول خدا "ص" از اين موضوع ناراحت گرديد و به آنها نفرين نمود. همچنين است كه اشعار فراوانى در مذمت پيامبر "ص" گفت و به بچه هاى مكه مى آموخت تا هنگامى كه پيامبر "ص" از جائى عبور مى كرد با صداى بلند بخوانند. و نيز او بود كه ماموريت يافت زمامدار حبشه را بر ضد مسلمانان مهاجر به آن كشور بشوراند. عمروعاص در صورتى حاضر شد با معاويه بيعت كند كه معاويه در برابر آن، حكومت مصر را به او بدهد. او همواره ملحد بوده و در الحاد و بى دينى او ترديدى نيست و معاويه نيز مانند او بوده است.

شريح

شريح ابن حارث حدود شصت سال عهده دار منصب قضاوت در اسلام بود، در اين ميان تنها سه سال در جريان فتنه عبدالله زبير دست از قضاوت كشيد. نخستين بار عمر او را به قضاوت برگزيد. و همچنان عثمان و در زمان امام على "ع" و بعد از او اين منصب را داشت تا زمان حجاج كه استعفا نمود. او عمرى طولانى داشت گفته شده حدود 168 سال، و بعضى 100 سال مى دانند. وى در سال 87 هجرى و طبق گفته بعضى ديگر در سال "99 -97 -76" وفات كرده است. او مردى شوخ طبع بود و در قضاوت يد طولايى داشت. تنها يك بار امام "ع" بر او غضبناك شد و او را در يكى از روستاهاى نزديك كوفه "بانقيا" كه اكثر آن يهودى بودند تبعيد نمود و پس از آنكه راضى شد او را به كوفه برگردانيد. گفته شده شريح عصر جاهليت "زمان پيش از بعثت پيامبر گرامى اسلام ص" را درك كرده، ولى پيامبر "ص" را ملاقات ننموده است، بهمين مناسبت او را صحابه نمى دانند بلكه از
تابعين بشمار مى آورند.

جعده بن هبيره

وى پسر خواهر على "ع" بوده و مادرش ام هانى است. جعده مردى شجاع و دانشمند بود و از طرف امام "ع" والى خراسان گرديد. او و مادرش پيامبر "ص" را در روز فتح مكه درك نموده و اسلام آوردند اما پدرش و عبدالله زبعرى به سوى نجران فرار كردند. طبق آنچه سفينه البحار در ماده جعده نقل كرده وى به هنگامى كه امام حسن "ع" و امام حسين "ع" مشغول پرستارى امام على "ع" بودند "بعد از ضربت خوردن آن حضرت" به جاى امام "ع" بر مردم نماز مى خواند و اين دليل عدالت اوست.

ابوالهيثم ابن تيهان

نام او مالك بن تيهان است او يكى از شش نفر انصار بود كه بار اول پيامبر را ملاقات كردند و در عقبه اول و دوم همراه با انصار براى پيمان با پيامبر "ص" حاضر بود و طبق قول بنى عبدالاشهل نخستين كسى بود كه در ليله العقبه با پيامبر "ص" بيعت نمود وى در جنگ بدر، احد و بالاخره تمام جنگها همراه پيامبر بود و طبق قول اكثر مورخين او در صفين حاضر بوده و شهيد شده است.

ذوالشهادتين خزيمه ابن ثابت

كنيه او ابوعماره و لقبش ذوالشهادتين است، وى همان كسى است كه همراه عمير ابن عدى بتهاى بنى خطمه را درهم شكستند، وى در جنگ بدر و تمام جنگهاى رسول الله "ص" شركت داشت و در روز فتح مكه پرچم بنى خطمه بدست او بود. علت اينكه او را ذوالشهادتين ناميده اند اين است كه پيامبر شهادت او را به جاى دو نفر قرار داده و اين خود در اثر جريانى است كه پيش آمده و
آن اينكه پيامبر "ص" شترى را از سواء ابن قيس محاربى خريد ولى سواء پس از معامله انكار كرد خزيمه به نفع پيامبر "ص" شهادت داد رسول خدا "ص" از او پرسيد تو كه به هنگام معامله حاضر نبودى بنابراين چه چيز تو را به شهادت وادار نمود، پاسخ داد من تو را به آنچه از ناحيه خداوند آورده اى تصديق كرده ام و مى دانم جز حق نمى گوئى، لذا شهادت دادم. پيامبر "ص" فرمود: شهادت خزيمه درباره هر كس بجاى دو نفر پذيرفته است، وى در جنگ جمل و صفين همراه على "ع" بود و پس از كشته شدن عمار "در جنگ صفين" شمشير از نيام كشيد و آنقدر جنگيد تا به شهادت رسيد.

/ 56