بیت المال در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بیت المال در نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نوری همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


آگاه باشيد، فردا كه فرارسد، كسانى را كه در دنيا فرورفته اند و گنجهاى دنيا را ذخيره كرده اند و آنرا "به ناحق" از خود مى دانند، من آنها را از دستشان بيرون مى كنم، در نتيجه آنان از رفتار من ناراحت مى شوند و مى گويند فرزند ابوطالب، حقوق ما را بر ما حرام نموده است.

... هر گاه به خواست خدا فردا فرارسد، نزد من بيائيد، تا مالى را كه پيش ما وجود دارد در ميان شما تقسيم كنيم، هيچيك از شما نبايد با ما مخالفت كند خواه عرب باشد يا عجم، اهل بخشش باشد يا نباشد...

نخستين مخالفت عده اى با امام "ع" از اينجا شروع شد كه او دستور تقسيم بيت المال را بطور مساوى صادر كرد- اينك دنبال ماجرا:

فرداى آن روز، مردم طبق دستور امام، براى گرفتن سهم خود نزد امام حاضر شدند، على "ع" به خزانه دارش عبيدالله بن ابى رافع [ عبيدالله بن ابى رافع از ياران محبوب و خاص و از كاتبان على "ع" بود، پدر او زمان رسول خدا، از مسلمانان راستين بود و در جنگها شركت كرد و بعد از پيامبر "ص" به على "ع" پيوست و از شيعيان برجسته على "ع" به شمار مى رفت، در مورد وثاقت و درستى عبيدالله همين بس كه على "ع" او را كاتب و نگهبان بيت المال قرار داد "تنقيح المقال ج 2 ص 238". ] فرمود:

از مهاجرين آغاز كن و آنان را به حضور بطلب و به هر يك سه دينار بده، سپس انصار را به حضور بطلب و به آنان نيز هر يك سه دينار بده، و پس از آنها هر يك از مردم كه حاضر شدند، چه سرخ پوست باشند يا سياه پوست به همين مقدار بده.

سهل بن حنيف "كه به غلام سابقش همين مبلغ داده شده بود" به اعتراض برخاست و گفت: اين شخص "غلام" ديروز غلام من بود، و امروز او را آزاد كرده ام به او برابر من مى دهى؟

على "ع" فرمود: 'هر چه به او داديم به تو نيز مى دهيم'

به همه ى افراد سه دينار داد بى آنكه بين آنها فرقى بگذارد،
افرادى چون طلحه و زبير و عبدالله بن عمر و سعيد بن عاص و مروان و عده اى از قريش و... با اين روش مخالفت كردند و دنبال آن را گرفتند. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 7 ص 38 -35. ]

تبعيضات و بخششهاى نابجاى زمان عثمان چندين برابر بود [ عمر نيز در زمان خلافت خود در تقسيم بيت المال، تبعيض قائل مى شد "شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 8 ص 111". ] آنها كه بخاطر موقعيت مصنوعى خود، از عثمان چندين برابر بيشتر از ديگران مى گرفتند از اين تقسيم عادلانه على "ع" و اينكه على "ع" همه ى آن بخششها و حيف و ميلها را به راه شرعى خود بر مى گرداند به خشم آمدند، با هم به خلوت نشستند و ساز مخالفت با على "ع" را نواختند اين روش و زمزمه به گوش على "ع" رسيد، آن بزرگمرد الهى در پاسخ آنها و كسانى كه چنين مى انديشيدند فرمود:

و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء، لرددته فان فى العدل سعه، و من ضاق عليه العدل، فالجور عليه اضيق [ نهج البلاغه كلام 15. ]: 'بخدا سوگند اگر بخشنده هاى عثمان را حتى در جائى كه با آن همسرانى گرفته اند "و آن را كابين همسران قرار داده اند" و يا كنيزانى خريده باشند، بيابم به صاحبشان بر مى گردانم، زيرا در عدالت گشايشى است، هر كسى كه عدالت او را به تنگ آورد، ستم بر او تنگتر خواهد بود. [ ابن ابى الحديد گويد: تفسير جمله آخر اين است: هر گاه تدبير امور بر اساس عدالت، موجب تنگى و عجز براى حاكم شود، تدبير امور بر اساس ظلم براى او تنگتر است زيرا ظالم، در مظان آنست كه از ستمش جلوگيرى گردد "شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 270". ]

اميرمومنان، با اين بيان، در حقيقت به قانون 'از كجا آورده اى' كه امروز از آن دفاع مى شود، اشاره مى كند، تا در پرتو آن جلو تجاوز و حيف و ميل در بيت المال گرفته شود.

عكس العمل مخالفان و پاسخ على


روش عادلانه ى على "ع" در مورد تقسيم مساوى بيت المال، عده اى پول پرست مانند طلحه و زبير و سعيد بن عاص و وليد بن عتبه و عبدالله بن عمر و... را سخت ناراحت كرده بود، يعنى همانهائى كه با شور و شوق فراوان، با على "ع" بيعت كردند، وقتى كه ديدند على "ع" در مصرف بيت المال بين افراد فرقى نمى گذارد سخت ناراحت شدند، تا آنجا كه تصميم گرفتند، در برابر حكومت عادلانه ى على "ع" به قيام مسلحانه دست بزنند، آنان براى اجراى مقاصد شوم خود، در خفا جلسه تشكيل مى دادند و به مشورت مى پرداختند...

ياران آگاه و فداكار على "ع" همچون عمار ياسر، ابوالهيثم تيهان و... كه از اوضاع اطلاع داشتند، به حضور على "ع" رفته و به عرض رساندند كه:

موقتا انعطاف نشان دهيد و براى سران قوم امتيازى قائل شويد تا بر ضد حكومت تو شورش نكنند، و بعضى از فرمانروايان ولايات را گرچه شايسته نباشند بر سر كار باقى بگذاريد، اينها رجال قوم هستند نبايد ناراحت گردند، ملاحظه آنها را بكنيد [ و به تعبير روز حق السكوت به آنها بدهيد. ] تا دهن آنها بسته شود، تا شما از فرصت استفاده كرده و پايه هاى حكومت خود را استحكام بخشيد، وقتى كه فرصت مناسبى پيش آمد، آنگاه نقشه ى واقعى خود را عملى سازيد. اميرمومنان در پاسخ آنان در مورد مساله اعتراض به تساوى در صرف بيت المال چنين فرمود:
اتامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه، و الله لا اطور به، ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما و لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله.

الا و ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف و هوى رفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الاخره و بكرمه فى الناس و يهينه عند الله و لم يضع امرء فى غير حقه و عند غير اهله الا حرمه الله شكرهم و كان لغيره و دهم فان زلت به النعل يوما فاحتاج الى معونتهم فشر خليل و الام خدين.

: 'آيا به من دستور مى دهيد به كسانى كه تحت فرمانروائى من هستند ستم كنم تا يارانى گرد آورم، به خدا سوگند تا دنيا وجود دارد و تا ستاره اى دنبال ستاره ى ديگر حركت مى كند اين كار را نخواهم كرد، اگر مال از آن خودم بود، آن را بطور مساوى تقسيم مى كردم، چه رسد به اينكه مال، مال خداست.

آگاه باشيد كه بخشيدن مال در جاى ناروا بريز و بپاش و بيهوده نمودن آن است و اينگونه بخشش بخشنده را در دنيا بالا مى برد، ولى در روز رستاخيز به پائين مى كشاند و در پيش مردم او را محترم مى كند ولى در پيش خدا خوار مى گرداند، و كسى مال خود را در جاى نادرست و نزد نا اهلان نگذاشت مگر آنكه خداوند، شكر آن مال را بر او حرام كرد.

اين بخششهاى نابجا و ناروا، در دل مردم دوستى مى آفريند اما اگر روزى پيش آمد بدى براى او رخ داد و به يارى آنها نيازمند شد، آنها بدترين و سرزنش كننده ترين يار و دوست خواهند بود. [ [ شرح لغات:

لا اطوار به: يعنى به گرد آن نمى گردم، و به آن نزديك نمى شوم.

ما سمر سمير: يعنى تا زمانى كه شب نشينان شب نشينى مى كنند، كنايه از اينكه تا دنيا باقى است.

خدين: يعنى دوست.] ]

سخن جرج جرداق در اين باره


دانشمند و نويسنده ى معروف مسيحى لبنانى جرق جرداق آنچنان از اين روش

على "ع" تحت تاثير قرار گرفته كه در ضمن گفتارى مى گويد:

'على "ع" نخستين متفكر شرقى است كه درباره ى بيت المال تعبراتى دارد حاكى از آنكه: بيت المال از آن همه ى توده ها است، و همه بطور مساوى از آن مى برند، از نظر على "ع" بيت المال مال طبقه ى حاكم و طبقه ى اشراف نيست، آن حضرت به متصديان بيت المال مى گويد:

'شما خزانه دار ملت و وكلاى امت هستيد' على "ع" نخستين متفكر شرقى است كه درباره ى بيت المال اين نظر را ابراز داشته، چنانكه اولين فرمانروائى است كه علاوه بر ابراز اين نظر، آن را اجرا كرده و به صورت قانون در آورده است، نظر على "ع" نظرى است كه بايد سرمشق دنياى متمدن، بلكه عاليترين دستور جهان بشريت باشد، حقيقتى را كه على "ع" گفته، چند قرن بعد از آن پاسكال [ پاسكال مهندس و طبيعى دان و فيلسوف و نويسنده فرانسه در روز 19 ژوئن 1622 در كلرمون فرانسه ديده به جهان گشود، در 18 سالگى "1641" ماشين حساب را اختراع كرد و در 31 سالگى با 'فرما' رياضى دان بزرگ، حساب احتمالات را كه امروز در فيزيك اهميت خاص دارد به وجود آورد، پاسكال مى گفت: در كنار وجود من گردابى است، شما اين گرداب را نمى بيند و من هر چه مى خواهم از آنجا به دست مى آوردم و به اين ترتيب مسائل بزرگ را حل مى كنم، پاسكال در سال 1661 در سى و نه سالگى جهان را بدرود گفت. "دائره المعارف فرهنگ و هنر صفحه 1116" . ] فيلسوف فرانسوى به آن رسيده است...' [ الامام على ج 2 ص 460. ]

دو نمونه از احتياط و سختگيرى على "ع" در بيت المال

1- در كتاب بحار آمده على "ع" به عاملين خود نوشت: 'قلم هاى خود را دقيق بگيريد، و نزديك بهم بنويسيد، چيزى كه برايم مى نويسيد، مطالب غير ضرورى را حذف كنيد، در
القاء معانى ميانه روى نمائيد، از زياده روى دورى گزينيد، زيرا اموال مسلمانان نبايد ضرر ببيند و حيف و ميل گردد'. [ ان اميرالمومنين "ع" كتب الى عماله: ادقوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم و احذفوا عن فضولكم و اقصد المعانى و اياكم و الا كثار فان اموال المسلمين لا تحتمل الضرر "بحار ط جديد ج 41 ص 105". ]

2- در نامه اى على "ع" به زياد بن ابيه جانشين فرماندارش عبدالله بن عباس كه در بصره بود چنين نوشت: 'سوگند راست به خدا اگر به من خبر برسد كه تو در اموال مسلمين چيز كم يا زيادى خيانت كرده اى، آنچنان بر تو سخت گيرم كه ترا كم سايه و گران پشت و ذليل و بر كنار شده ى از مقام گرداند' [ انى اقيم بالله قسما صدقا، لين بلغنى انك خنت من فيئى المسلمين شيئا صغيرا او كبيرا الاشدن عليك شده تدعك قليل الوقر ثقيل الظهر ضئيل الامر و السلام " نهج البلاغه نامه 20- صبحى صالح ص 377". ] "يعنى طورى با تو رفتار كنم كه تهى دست گشته و توانائى كشيدن بار روزى خود و خانواده ات را نداشته باشى و در نتيجه خوار گردى".

داستان آهن گداخته


از جمله مطالبى كه حاكى از عدالت دقيق على "ع" و نحوه ى تقسيم بيت المال بر اساس مساوات از ناحيه ى آن حضرت است، داستان 'آهن گداخته' با برادرش عقيل و ماجراى 'رشوه ى' هديه نماى اشعث بن قيس است كه شرح آنرا در كلام 224 نهج البلاغه چنين مى خوانيم:

و الله لان ابيت على حسك السعدان مسهدا و اجر فى الاغلان مصفدا، احب الى من ان القى الله و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد و غاصبا لشى ء من الحطام، و كيف اظلم احدا لنفس يسرع الى البلى قفولها، و يطون فى الثرى حلولها و الله لقد رايت عقيلا و قد املق حتى استماحنى من بركم صاعا و رايت صبيانه شعث الشعور، عبر الالوان من فقر هم كانما سودت وجوههم بالعظلم و عاودنى موكدا و كرر على القول مرددا فاصغيت اليه سمعى فظن
انى ابيعه دينى و ابتع قياده معارفا طريقتى فاحميت له حديده، ثم اذنيتها من جسمه ليعتبر بها، فضج ضجيح ذى دنف من المها و كادان يحترق من مسمها، فقلت له: ثكلتك الثواكل يا عقيل، اتئن من حديده احماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها ذلك لغضبه اتئن من الاذى و لا ائن من لظى و اعجب من ذلك طارق ظرقنا بملفوقه فى وعائها و معجونه شنئتها كانما عجبت بريق حيه اوقبئها.

به خدا سوگند اگر روى خارهاى سعدان شب را به روز بياورم يا مرا در غل هاى آهنين بسته باشند، نزد من بهتر از آن است كه خدا و پيامبرش را در روز واپسين ملاقات كنم، در حالى كه به كسى از بندگان خدا ستم كرده و چيزى از ثروت زود گذر دنيا را براى خود غضب كرده باشم.

چگونه بر كسى ستم كنم براى بدنى كه به سرعت به سوى كهنگى و فرسودگى مى رود، و براى مدت طولانى زير خاك مى ماند، به خدا سوگند "برادرم" عقيل را ديدم كه در زير چنگال بى چيزى دست و پا مى زد تا آنجا از من خواست از گندمى كه از حقوق شما است به او ببخشم، در حالى كه فرزندان او را از شدت فقر، پريشان احوال، و غبارآلود ديدم گويا صورتشان با نيل سياه شده است، عقيل چند بار رفت و آمد، و مكرر در هر بار با حالت رقت آور خواسته اش را بازگو كرد، من حرفهاى او را گوش مى دادم، او گمان كرد كه من دينم را مى فروشم و از خواسته ى او اطاعت مى كنم و از شيوه ى خود دست بر مى دارم، در اين موقع آهنى را داغ كردم و سپس آنرا به بدن او نزديك نمودم تا از آن درسى بگيرد، او پس از احساس درد حرارت آهن،
ناله اى همانند ناله ى بيماران كشيد و نزديك بود از حرارت آهن تفتيده بسوزد، به او گفتم زنان در سوگ تو بنشينند اى عقيل! آيا از آتشى كه انسان براى بازى خود آن را گداخته ناله مى كنى ولى مرا به سوى آتشى مى كشى كه خداوند جبار آن را از خشم خود افروخته است، تو از آزار كوتاه ناله مى كشى و من از آتش افروخته ى جهنم ناله نكشم؟

شگفت تر از اين ماجرا، داستان شخصى [ [اين شخص چنانكه در شرح ها از جمله در شرح ابن ابى الحديد "ج 11 ص 147" آمده اشعث بن قيس بود، اشعث از افراد پست و منافق و از دشمنان پر كينه ى على "ع" بود، در جنگ صفين و در جريان 'حكمين' بزرگترين خيانتها را به على "ع" كرد. باعث جنگ نهروان شد، تا آنجا ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه گويد: هر فتنه و فسادى در زمان خلافت على "ع" پيش مى آمد از طرف اشعث بود، او كسى است كه در كوفه در بام خانه اش مغازه اى ساخته بود كه در اوقات نماز هر گاه صداى اذان را از مسجد بزرگ كوفه مى شنيد بالاى ماذنه مى رفت و با صداى بلند به على "ع" خطاب كرده و مى گفت: اى مرد! تو بسيار دروغگو و ساحرى، امام صادق "ع" فرمود: اشعث در خون على "ع" شركت كرد و دخترش جعده، حسن بن على "ع" را مسموم ساخت، و پسرش محمد اشعث در خون حسين دخالت نمود "سفينه البحار ج 1 ص 702". ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه "ج 11 ص 247" مى گويد: اينكه على "ع" هديه ى او را قبول نكرد چون مى دانست كه او از اين راه مى خواست سوء استفاده كند و گرنه پيامبر "ص" هديه قبول مى كرد و خود على "ع" هديه ى جماعتى از اصحاب خود را قبول مى كرد.

اشعث از قبيله ى كنده به سال دهم هجرت به اسلام گرويد و سال چهلم، چهل روز پس از شهادت على "ع" از دنيا رفت.] ] است كه در شب، حلوائى در آوندش ريخته و كوبه بر در ما زد، و آن حلوا را با چيزى آميخته بود كه من آن را نمى پسنديدم، گويا آن لوا با آب دهان مار "يا برگردانه ى مار" آميخته شده بود، گفتم آيا بخشش است يا زكات و يا صدقه كه زكات و صدقه بر خاندان ما حرام است، گفت: نه زكات است، و نه صدقه، بلكه هديه است گفتم سوگ كنندگان در سوگ تو بنشينند، آيا از راه دين خدا وارد شده اى كه مرا بفريبى؟ آيا نظام عقل تو به هم خورد يا ديوانه شده اى و يا هذيان مى گوئى؟ به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير افلاك آن است به من ببخشند تا به عنوان گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى خدا را نافرمانى كنم، نافرمانى نخواهم كرد و براستى كه دنياى شما در پيش من از برگى كه ملخ آن را به دندان گرفته و آنرا جويده است، پست تر است، على را به نعمت فناپذير و خوشى دنيا كارى نيست، به خدا پناه مى برم، از خواب عقل و زشتى لغزشها و از او يارى مى جويم.

[ [شرح واژه ها:

سعدان: گياه خاردارى است كه شتران آن را مى چرند.

مسهدا: شب را بيدار ماندن.

حطام: چيزهاى زودگذر دنيا.

بلى: نابودى.

قفول: بازگشت و رجوع.

ثرى: خاك.

املق: در شدت فقر.

استماحنى: از من خواهش بخشش كرد.

عظلم: وسمه "چيزى كه به چشم مى كشند".

اسغيت اليه: گوش خود را به سوى او نمودم.

ثكلتك الثواكل: سوگ كنندگان در سوگ تو بنشينند "اين جمله در ميان عرب كنايه از اين است كه تو فرزند برومندى نيستى".

مفلوقه: ظرف پيچيده شده و سربسته.

معجون: حلوا.

ريق حيه اوقيها: آب دهان و ياقى مار، مقصود على "ع" اين است كه من آن قدر از اين كراهت داشتم كه گويا آن حلوا زهر مار بوده.

هبلتك الهيول: زنان در سوگ بنشينند "اين جمله مرادف ثكلتك الثواكل است".

تهجر: يعنى آيا هذيان مى گوئى، كسى كه كلمات بى معنى بگويد و مصروع باشد.] ]

فقلت اصله ام زكاه، ام صدقه فذلك محرم علينا اهل البيت فقال لاذا و لا ذاك ولكنها هديه. هبلتك الهبول، اعن دين الله آتيتنى
لتخد عنى امختبط انت ام ذوجنه ام تهجرو الله لو لو اعطيت الاقاليم السيعه بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته و ان دنبا كم عندى لاهون من ورقه فى فم جراده نقضمها، ما لعلى و لنعيم يفنى، ولده لا تبقى نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين.

از اين سخنان پرشور على "ع" كه در اوج فصاحت با سوز و گداز از دل سراسر عدل على "ع" برخاسته، علاوه بر مطالبى، دو مطلب بدست مى آيد:

1- حسن انعطاف بردارى و خويشاوندى "در مورد عقيل"، على "ع" را از اجراى عدالت و تقسيم بيت المال بر اساس مساوات باز نداشت.

2- تطميع و رشوه ى هديه نماى مردى "اشعث بن قيس" كه در ظاهر، يال و كوپالى داشت، آن حضرت را از اجراى عدالت منحرف نساخت و با كوبنده ترين انتقاد دست رد بر سينه او زد.

اين است راه و روش اقتصاد اسلامى، كه با رعايت همه ى اصول اسلامى، بهترين و عاليترين و معقولترين روش در نظام اقتصادى جهان است، كه با پياده كردن آن، جامعه از هر گونه فساد، استثمار، ثروت اندوزى بى رويه، چپاول و غارت پاك شده و به يك جامعه ى ايده آل و درخشان و بهشتى مبدل خواهد شد.

خطر سوء استفاده از بيت المال و شيوه و روش رهبران الهى


شكى نيست كه در اقتصاد اسلامى پس از اصل توليد، هيچ اصلى بالاتر از اصل 'توزيع عادلانه' نيست كه به پاره اى از
دستورات اكيد اسلام در اين باره اشاره كرديم. ضد اين اصل، سوء استفاده از بيت المال و حيف و ميل آن است، اگر براستى در طول تاريخ اسلام درآمدهاى كلانى كه از منابع بيت المال اسلامى بدست مى آمد، درست در راهش مصرف مى شد و سرپرستان بيت المال اسلامى 'حفيظ و عليم' "امين و آگاه" مى بودند كوچكترين مشكل اقتصادى در قلمرو حكومت اسلامى بوجود نمى آمد. اما افسوس كه زمامداران مغرور و ستمگر هر كدام به سهم خود به حيف و ميل بيت المال پرداختند، ما در اينجا نخست به تجزيه و تحليلى درباره سوء استفاده از بيت المال مى پردازيم و سپس به روش پيامبران و رهبران واقعى اسلام اشاره كرده تا از اين رهگذر نيز چگونگى 'اقتصاد اسلامى' را دريابيم.

آغاز سوء استفاده ها از بيت المال


با روى كار آمدن عثمان، حكومت اسلامى چهره ديگرى به خود گرفت كه هرگز با هدف و ايدئولوژى اسلام سازش نداشت زيرا او پس از آنكه پايه هاى حكومت غاصبانه خود را محكم ساخت تمام قوانين اسلامى را زير پا گذاشت و هدفهاى آن را ناديده گرفت، درآمدها و اموالى كه مى بايست با حمايت خليفه در مصالح عمومى و رشد و اعتلاى امت اسلامى صرف گردد وسيله پيشرفت و ترقى شخصى او قرار گرفت و در واقع گوى خلافت و زعامت در دست امويهاى ضد اسلام قرار گرفته بود. معاويه يكى از عمال پر كار عثمان بود كه زمينه را براى فرمانروائى خود فراهم مى ساخت او در حيف و ميل اموال

/ 15