بینش تاریخی نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بینش تاریخی نهج البلاغه - نسخه متنی

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيشگفتار


هنگامى كه كتاب ''بينش تاريخى قرآن'' را نوشتم، آرزو مى كردم كه توفيقى دست مى داد و همين كار را كه درباره ى قرآن انجام داده ام در مورد نهج البلاغه نيز عملى مى كردم، اما چنين فرصتى حاصل نمى شد. تا اينكه جمعى از دوستان و برادران، انجام اين كار را به اين جانب پيشنهاد كردند و من با قبول پيشنهاد آنان خود را در مقابل دريايى از معارف و علوم يافتم كه استخراج گوهرهاى آن، همتى بلند و استعدادهاى سرشار طلب مى كرد و من خود را شايسته اين كار نمى ديدم اما در عين حال با مددخواهى از روح بزرگ اميرالمومنين "ع"، از گستره ى معارف نهج البلاغه به مقدار توانايى خود بهره جويى كردم و نتيجه ى آن كتابى شد كه ملاحظه مى فرماييد.

در نوشتن اين كتاب نكات زيرا را مد نظر داشتم:

1. سعى شده است كه غير از جملات نهج البلاغه از متون ديگرى استفاده نشود و فقط در مواردى از آيات قرآنى استفاده شده است و اين بدان جهت بود كه اصالت و استقلال نهج البلاغه حفظ شود. البته نقل قولهايى كه از كتابهاى جامعه شناسى و تاريخ شده است هدف ديگرى را تعقيب مى كند و آن زمينه سازى براى درك بهتر سخنان امام است.

2. سعى شده است كه انديشه هاى پيش ساخته اى به نهج البلاغه تحميل نشود و آنچه آمده برداشتهاى روشنى است كه نگارنده از سخنان امام استفاده كرده است.

3. شماره ى خطبه هاى نهج البلاغه در چاپهاى گوناگون متفاوت است و مثلا خطبه قاصعه كه در اكثر چاپها شماره ى 190 يا 192 را دارد، در نهج البلاغه ابن ميثم، شماره ى 232 است. شماره هايى در اين كتاب داده شده با نسخه ى تصحيح شده ى آقاى دكتر صبحى صالح مطابقت دارد.

اميد است كه اين كتاب نيز مانند كتاب بينش تاريخى قرآن مورد توجه صاحب نظران و انديشمندان قرار بگيرد و انگيزه اى براى مطالعه ى مجدد و بازخوانى نهج البلاغه- اين گرامى ترين يادگار اميرالمومنين- گردد.

يعقوب جعفرى

كلياتى از تاريخ


نهج البلاغه و طرح مسائل تاريخى


اگر تاريخ تنها به صورت رويدادهايى كه در زمانهاى پيشين اتفاق افتاده است و مجرد از تجزيه و تحليلهاى علمى و پيدا كردن رابطه هاى منطقى ميان حوادث در نظر گرفته شود، فقط به كار قصه گويان و حكايتگران و نقالان مى آيد. اما اگر تاريخ به عنوان يك منبع غنى براى مطالعه ى پديده هاى اجتماعى و به صورت آيينه اى براى تماشاى كاركرد اقوام پيشين و ابزارى در جهت پژوهش در انگيزه هاى ظهور و سقوط تمدنهاى بشرى مطرح شود، به عنوان بخشى از علوم انسانى قابل مطالعه است.

آنچه به تاريخ شكل علمى مى بخشد، نگرش عميق به سير حادثه ها و تحليل رويدادها و بررسى انگيزه هاى تغييرات پديد آمده در ساختارهاى تاريخى است. اگر تاريخ را با چنين شيوه اى بررسى كنيم، خواهيم ديد كه تاريخ نه مايه ى سرگرمى بلكه نوعى پل ارتباطى ميان نسلهاى بشرى است كه دستيابى به تجربه ها و اندوخته هاى گذشتگان را براى ما امكان پذير مى سازد.

مطالعه ى تطبيقى تمدنهاى گوناگون بشرى و كوشش براى پيدا كردن رابطه هاى على در ميان حادثه هاى زنجيره اى تاريخ و دقت و تعمق در آنچه بر انسان رفته است، سرمايه ى عظيمى است كه مى تواند در ساختن جامعه هاى نوين مورد استفاده قرار گيرد و انسان را در تعيين سرنوشت خود و پى ريزى آگاهانه ى يك زندگى سالم يارى دهد.

بنابراين، يك مصلح اجتماعى و يك رهبر آگاه همواره بايد تاريخ را پيش روى خود داشته باشد و از منابع عظيم تجربيات انسانى كه در تاريخ موج مى زند، بهره بردارى

كند و آن را دستمايه ى خود سازد. به همين دليل اميرالمومنين على بن ابى طالب "ع"، علاوه بر علم سرشار خود كه از چشمه ى جوشان وحى منشا مى گرفت، به عنوان يك رهبر بزرگ با آرمانهاى بزرگتر، از تاريخ و داده هاى آن چشم نمى پوشد و در جاى جاى نهج البلاغه از تاريخ سخن مى گويد و بر آن تكيه مى كند.

البته طرح مسائل تاريخى در نهج البلاغه، تنها به دليل كسب تجربه هاى تربيتى و اخلاقى و اجتماعى است و به طورى كه خواهيم ديد، جنبه عبرت آموزى دارد، آن هم با برداشتهاى سازنده و لطيفى كه مخصوص بيان شيوا و آسمانى اميرالمومنين "ع" است و هرگز تاريخ به صورت قصه گويى و براى تفريح و تفنن مطرح نشده است و اصولا چنين كارى در شان اميرالمومنين "ع" و شايسته ى مقام آن حضرت نيست و اساسا قصه گويى اگر براى هدفهاى تربيتى نباشد ناپسند است.

على "ع" با بينش خاصى كه دارد تاريخ را به صورت ابزارى در جهت شناخت سنتهاى الهى مطرح مى كند. سنتهايى كه بر كل تاريخ بشرى- گذشته و حال و آينده حاكميت دارد و تخلف ناپذير است. همانطور كه در قرآن نيز مسائل تاريخى براى بيان همين حقيقت بزرگ عنوان شده است. على "ع" در اين باره مى فرمايد:

و فى القرآن نباء ماقبلكم و خبر ما بعدكم و حكم ما بينكم

[
نهج البلاغه، حكمت 313.]

در قرآن اخبار پيشينيان و آيندگان و حكم مسائلى كه ميان شماست آمده است.

مطلب مهم ديگر اين است كه نهج البلاغه، تاريخ را نه به صورت مجرد از تجربه هاى شخصى بلكه در كنار آن و همسو با تجربه هايى كه فرد يا جامعه شخصا به آن دست يافته است، مطرح مى كند و بدين سان آميزه اى از مشاهده ها و تجربه ها و دستاوردهاى شخصى را با قوانين و نتيجه هايى كه از تاريخ به دست مى آيد، فرا راه انسان قرار مى دهد و اين درست همان روشى است كه امروزه جامعه شناسان به دنبال آن هستند و حتى كسانى مانند ''اميل دوركيم'' كه براى تجربه هاى تاريخى ارزش علمى قايل نيستند در عين حال توصيه مى كنند كه جامعه شناس بايد تجربه هاى خود را با داده هاى تاريخى تاييد

كند.

[
دوركيم، روش جامعه شناسى، ترجمه ى عليمحمد كاردان، ص 162.]

در نهج البلاغه در موارد متعددى تلفيق تجربه هاى شخصى و عينى با تجربه هاى تاريخى، در جهت رسيدن به نتيجه هاى سودمند و سازنده، مورد توجه قرار گرفته است، روشى كه در ترسيم قوانين حاكم بر جامعه و نشان دادن چگونگى حركتهاى اجتماعى، بسيار روشنگر است:

فقد جربتم الامور و ضرستموها و وعظتم بمن كان قبلكم و ضربت الامثال لكم و دعيت الى الامر الواضح

[
نهج البلاغه، خطبه ى 176.]

در امور و حوادث تجربه آموخته ايد و با وضع گذشتگان پند و اندرز داده شده ايد . مثلهايى براى شما زده شده و به سوى امرى آشكار دعوت شده ايد.

به طورى كه ملاحظه مى فرماييد در اين جمله از نهج البلاغه، استفاده از آزمونهاى شخصى، در كنار موعظه پذيرى از تاريخ پيشينيان قرار داده شده است و اين مطلبى است كه جامعه شناسى امروز، در مساله ى روش شناخت و شيوه ى تحقيق بر آن تاكيد دارد. به گفته ى جامعه شناسان روش شناخت در علوم اجتماعى به دو بخش اصلى تقسيم مى شود:

1. روشهاى توصيفى كه شامل مشاهده ى مستقيم نمودهاى اجتماعى مى شود،

2. روشهاى سندى كه شامل بررسى اسناد تاريخى و ساختمانهاى باستانى مى شود.

[
آريانپور، زمينه ى جامعه شناسى، ص 31 -33.]

بعضى از جامعه شناسيان اين نوع مطالعه و تفكر در مسائل و پديده هاى اجتماعى را كه در بيان اميرالمومنين "ع" آمده است، روش ''مقايسه ى تاريخى'' ناميده اند و مى گويند:

''كمتر محققى است كه از مطالعه ى تاريخى بى نياز باشد. بديهى است كه حيات اجتماعى كنونى ما از وضع و ساخت قبلى خود ريشه مى گيرد و شناسايى گذشته، درك بهتر وضع كنونى را باعث مى شود. با مطالعه ى تاريخ و بررسى كيفيت و نوع حادثه در نقاط مختلف دنيا يك سرى اصول كلى به دست مى آيد كه بخصوص در شناخت تركيب

فعلى سازمانهاى اجتماعى موثر است. روش مقايسه ى تاريخى امكان مى دهد كه به طور مثال بتوانيم يك پديده را در دو ظرف زمانى با يكديگر مقايسه كنيم.''

[
دكتر منوچهر محسنى، جامعه شناسى عمومى، ص 301.]

به نظر مى رسد كه در بررسى مسائل اجتماعى، كارآيى اين روش يعنى تلفيق مشاهده هاى عينى با تجربه هاى تاريخى بسيار عالى است و نتيجه هاى درخشانى دارد . لذا در نهج البلاغه- به طورى كه در فصلهاى آينده خواهيم ديد- روى اين روش تاكيد فراوان شده است و جالب اينجاست كه على "ع" ابزار اين روش را كه عبارت است از چشم براى مشاهده ى شخصى و گوش براى دريافت داده هاى تاريخى، خاطرنشان مى سازد و با ظرافت خاصى مى فرمايد:

جعل لكم اسماعا لتعى ماعناها و ابصارا لتجلو عن عشاها

[
نهج البلاغه، خطبه ى 83.]

خداوند به شما گوشهايى داده كه آنچه را مى شنود حفظ كند و چشمانى داده تا در تاريكى حقايق را ببيند.

چشم و گوش دو كانال ارتباطى انسان با دنياى خارج از خويشتن است و انسان بايد چشم و گوش خود را باز كند و ازديده ها و شنيده هاى خود در ساختن زندگى و جامعه ى بهتر استفاده كند.

به هر حال نهج البلاغه با طرح مسائل تاريخى به دنيايى از معرفتها و تجربه هاى بشرى نقب مى زند و مجموعه اى از دانستنيها و سرمايه هاى فكرى را پيش روى انسان قرار مى دهد. سرمايه هاى با ارزشى كه به قيمت نابودى ميليونها انسان به دست آمده است و گوياى واقعيتها و حقيقتهاى بى شمارى از آنچه كه بر انسان رفته است، مى باشد.

اهتمام به تاريخ


تاريخ به عنوان تابلويى از ارزشها و ضد ارزشهايى كه انسانها در طول قرنها به تجربه ى آنها نشسته اند و مجموعه گرانبهايى از حادثه هاى تلخ و شيرين و رخدادهاى زشت و زيبايى كه ارزنده ترين درسها را به ما مى دهد، از اهميت و ارزش فوق العاده اى برخوردار

است.

داده هاى تاريخ در واقع درسهاى زندگى است و انسان در هر مقطع از تاريخ، ميراث دار فرهنگ و تجربه هاى گرانقدر پيشينيان است. ميراث ارزشمندى كه به قيمت نابودى جامعه هاى گوناگون بشرى به دست آمده است. حال انسان تا چه حد از ميراث پيشينيان خود بهره گيرى كند، بحث ديگرى است.

تاريخ آيينه اى است كه در آن مى توان پيدايش و مرگ متمدنها و جامعه هاى مختلف را مشاهده كرد و با پيگيرى و رديابى حادثه ها و اتفاقها، انجام كار ستمگران را به روشنى دريافت و با تفكر در اخبار و سير در آثار گذشتگان همه ى تجربه هاى آنان را به دست آورد و عمرى به درازاى عمر بشريت كسب نمود.

اميرالمومنين "ع" همين معنى را در ضمن وصيتى به فرزندش چنين مى فرمايد:

... اى بنى انى و ان لم اكن عمرت عمر من كان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم و فكرت فى اخبارهم و سرت فى آثارهم حتى عدت كاحدهم بل كانى بما انتهى الى من امورهم قد عمرت مع اولهم الى آخرهم فعرفت صفو ذلك من كدره و نفعه من ضرره...

[
نهج البلاغه، نامه ى 31.]

پسرم! درست است كه من به اندازه ى همه كسانى كه پيش از من زيسته اند، عمر نكرده ام اما به اعمال آنها نظر كرده ام و در اخبارشان انديشيده ام و در آثارشان سير نموده ام تا جايى كه همانند يكى از آنها شده ام بلكه به دليل آنچه از تاريخ آنها به من رسيده است، گويا از اول تا آخر با آنها بوده ام پس زلال آن را از كدر و تاريك آن و نفع آن را از ضرر آن بازشناخته ام.

تاريخ از ديدگاه اميرالمومنين ارزش و اهميت خاصى دارد و امام به تاريخ به عنوان منبعى سرشار از نكته ها و درسها مى نگرد و به آن بها مى دهد. صد البته اين اهتمام در صورتى است كه حادثه هاى تاريخ به صورت عميقى مورد توجه قرار گيرد و اخبار و آثار و ديار گذشتگان همراه با تفكر و انديشه و با ديد انتقادى نگريسته شود و شخصيتهايى تاريخى و بازيگران حادثه ها شناسايى گردند و عملكرد آنها با معيارها و

ضابطه هاى انسانى سنجيده شود و آنگاه مورد قضاوت و داورى قرار گيرد. پس از اين داورى است كه انسان مى تواند به نتيجه هاى سودمندى دست يابد و تاريخ را در خدمت فكر و انديشه خود قرار بدهد:

و اعملوا انكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه و لن تاخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه و لن تمسكوا به حتى تعرفوا الذى نبذه.

[
نهج البلاغه، خطبه ى 147.]

آگاه باشيد كه شما هيچ گاه راه حق را نخواهيد شناخت مگر اينكه كسانى را كه حق را ترك كرده اند بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد ماند مگر اينكه كسانى را كه آن را نقض كرده اند بشناسيد و به قرآن تمسك نخواهيد كرد مگر اينكه كسانى را كه آن را پشت سر خود قرار داده اند بشناسيد.

معادله ى عجيبى است! حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى و اهل حق را بشناس تا حق را بشناسى و همين طور باطل. حل اين معادله به اين صورت است كه انسان بايد به طور اجمالى حق و باطل را بشناسد و اوليات و مسلمات آن دو را به دست آورد و معيارها و مقياسهاى لازم را در جهت شناخت اجمالى حق و باطل كسب كند و به كمك آن اهل حق و اهل باطل را بشناسد. پس از اين مرحله نوبت به مرحله تفصيل مى رسد و با بررسى حق و اهل باطل را بشناسد.

بدين سان اهميت تاريخ و درسهايى كه مى توان از آن آموخت، روشن مى گردد.

در اينجا لازم است به سخن مخالفان تاريخ نيز توجه كنيم. آنها كه استفاده از تاريخ را غير منطقى و غير اصولى مى دانند و هيچ گونه ارزشى به داده هاى تاريخ قايل نيستند، يا به آن بهاى اندكى مى دهند. آنها معتقدند كه حوادث تاريخى يك سلسله قضيه هاى جزئى هستند كه در ظرف خاص و شرايط زمانى و مكانى ويژه اى اتفاق افتاده است و بنابراين نمى توان آنها را تعميم داد و از آنها به نتيجه هاى كلى كه براى جامعه هاى كنونى مفيد باشد، دست يافت. مى گويند:

''از آنجا كه اوضاع و احوال مشابه تنها در محدوده يك دوره ى تاريخى خاص حاصل مى شود، نتيجه اى كه از هر تجربه به دست مى آيد معنى و مفهوم بسيار محدود خواهد داشت. از اين گذشته جدا كردن مصنوعى عوامل، درست سبب حذف شدن عواملى در جامعه شناسى مى شود كه اهميت بيشتر دارند. رابينسون كروزوئه و اقتصاد فردى و منعزل او هرگز نمى تواند سرمشق ارزنده اى براى اقتصادى باشد كه مسائل آن از عمل اقتصادى متقابل افراد و جامعه ها در يكديگر برخاسته باشد.''

[
كارل پوپر، فقر تاريخگيرى، ترجمه ى احمد آرام، ص 20.]

ملاحظه كنيد كه چگونه خلط مبحث شده است. كسى كه از يك واقعه ى تاريخى استفاده مى كند هيچ وقت نمى خواهد آن واقعه را با تمام شرايط ويژه اى كه دار بازسازى كند و همه ى جزئيات آن را در هدف خود دخالت دهد. بلكه مى خواهد از آن واقعه به يك استنتاج كلى برسد و تجربه اى را به دست آورد كه در شرايط مشابهى كه همواره پديد آمدن آن امكان دارد، از آن بهره جويى كند. البته بديهى است كه توجه به جزئيات و ظروف خاص واقعه ى تاريخى به فهم درست و تحليل منطقى آن واقعه كمك مى كند ولى در كسب تجربه ى تاريخى، جزئيات و شرايط ويژه نقش چندانى ندارد.

ذكر آن مثال نيز بسيار بى مورد است زيرا داستان رابينسون كروزوئه يك داستان تخيلى است و امكان واقعيت يافتن آن وجود ندارد، يا بسيار بعيد است. طرفداران تجربه هاى تاريخى نمى خواهند از داستانهايى مانند داستان رابينسون كروزوئه يا داستان حى بن يقظان كه ساخته و پرداخته فكر يك نويسنده است و آن را براى بيان مطالب فلسفى خود ساخته است، تجربه تاريخى به دست آورند. رابينسون شخصى خيالى است كه تنها در جنگل زندگى مى كند و از همه ى انسانها بريده است و به آنها دسترسى ندارد.

/ 17