داستانهای نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستانهای نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رد استدلال انصار و قريش

پس از رحلت رسول خدا "ص" مردم به تحريك بعضى در سقيفه ى بنى ساعده، اجتماع كردند تا جانشين رسول اكرم "ص" را انتخاب نمايند.

امام على "ع" در خانه اش به سر مى برد، وقتى اخبار سقيفه را شنيد، از ياران پرسيد، انصار "مسلمين اهل مدينه" چه گفتند؟

عرض شد: آنها گفتند: از ميان ما يك نفر امير، انتخاب شود و از ميان شما "مهاجران" نيز يك نفر امير، انتخاب گردد.

امام على "ع" فرمود: چرا در برابر پيشنهاد انصار، به اين مطلب احتجاج نكرديد، كه پيامبر "ص" در مورد احترام آنها سفارش كرد كه با نيكان آنها به نيكى رفتار
كنيد و افراد بد از ميان آنها را مورد عفو قرار دهيد.

[ مطابق حديثى كه شيعه و سنى نقل كرده اند، رسول اكرم "ص" در ساعات آخر عمر، به مسجد آمد و بالاى منبر رفت و در ضمن سخنانى فرمود: اوصيكم بالانصار فانهم كرشى و عيبتى و قد قضوا الذى عليهم و بقى الذى لهم فاقبلوا من محسنهم و تجاوز و اعن مسيئهم هذا: شما را به "رعايت شئون" انصار "مسلمين مدينه" سفارش مى كنم آنها پاره ى تن و مخزن اسرار من هستند و آنچه موظف بودند انجام دادند و اكنون پاداش آنها باقى مانده است "كه بايد احترامشان حفظ شود" از نيكانشان بپذيريد و از بدانشان بگذريد "منهاج البراعه ج 5 ص 83". ]

گفتند: ما با اين سخن، چگونه انصار را محكوم كنيم؟!، فرمود:

لو كانت الامامه فيهم لم تكن الوصيه بهم: اگر حكومت و امارت در ميان آنها بود، توصيه و سفارش آنها به مهاجرين، معنى نداشت "چرا كه در ميان مردم، معمول است كه سفارش مرئوس را به رئيس مى كنند، بنابراين رسول خدا "ص" بودن حاكم در ميان مهاجران را، مسلم فرض كرده است"

سپس فرمود: قريش چه گفتند؟

عرض شد: آنها گفتند: ما از درخت رسالت هستيم "چرا كه قريش و رسول خدا "ص" همه به يك فاميل و يك نفر به نام نضر بن كنانه بازمى گردند، از اين رو استدلال كردند كه ما چون از نظر نسب به
رسول خدا "ص" نزديكتر هستيم، پس بايد، امير در ميان ما باشد".

اميرمومنان على "ع" فرمود:

احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره: به درخت استدلال كردند، اما ميوه اش را تباه ساختند. [ نگاه كنيد به خطبه 67 نهج البلاغه. ]

يعنى هدف از درخت، ميوه ى آن است و مهمترين چيزى كه از يك درخت مورد توجه مى باشد، ميوه ى آن است، مهاجران و قريشيان، ميوه ى درخت را كه من باشم، فراموش كردند و به درخت استدلال نمودند، با اينكه كسى كه به ميوه توجه ندارد، به طريق اولى بايد به خود درخت، توجه نداشته باشد.

به اين ترتيب امام على "ع" استدلال هر دو گروه "انصار و مهاجران" را رد كرد و اولويت خود را ثابت نمود.

اسارت مروان و خبر از آينده ى او

مروان بن حكم، ناپاك ناپاك زاده از افراد بدطينت و شرور تاريخ صدر اسلام است ، پيامبر "ص" او و پدرش را از مدينه تبعيد كرد و او و پدرش به عنوان طريد بن طريد و منافق بن منافق و
لعين بن لعين "تبعيد شده ى پدر تبعيد شده و منافق پسر منافق و ملعون پسر ملعون" ياد مى شدند.
مروان كه پسر عموى عثمان بود، پس از عثمان، در ظاهر با اميرمومنان على "ع" بيعت كرد، ولى جزء سردسته ى بيعت شكنان بود و در جنگ جمل، به بصره آمد و جزء سپاه دشمن، بر ضد سپاه على "ع" مى جنگيد. [ منهاج البراعه ج 5 ص 219. ]

و در همين جنگ، به دست سپاه على "ع" اسير شد، ولى امام حسن و امام حسين "ع" براى آزادى او نزد پدر، شفاعت كردند، امام "ع" او را آزاد نمود. [ بايد توجه داشت كه نظر به اينكه در جنگ جمل، پايگاه دشمن، متلاشى شد و سران دشمن مانند طلحه و زبير كشته شدند، بناى سياست على "ع" اين نبود كه اسيران جنگ جمل را نگهدارى كند، لذا آنها را آزاد ساخت، چنانكه اين مطلب به صورت سوال و جواب، از امام هادى "ع" نقل شده است "به كتاب تحف العقول صفحه ى 565 تا 569 مراجعه شود" به هر حال با توجه به جوانب امر، در آن شرائط، آزادى مروان، صلاح حكومت اسلامى بود. ]

حسن و حسين "عليهماالسلام" از پدر پرسيدند: آيا مروان با تو بيعت مى كند؟

امام در پاسخ فرمود:

او لم يبايعنى بعد قتل عثمان، لا حاجه لى فى بيعته...

: مگر او بعد از كشته شدن عثمان، با من بيعت نكرد؟ "ولى بيعتش را شكست" من نيازى به بيعت او
ندارم، دستش همچون دست يهودى است "كه به نيرنگ و خدعه عادت كرده" اگر با دستش بيعت كند، با پشت خود به شكستن بيعت اقدام مى كند.

سپس امام، به سه موضوع آينده، خبر داد و فرمود: آگاه باشيد، مروان 1- در آينده، حكومت كوتاهى خواهد كرد، به مقدارى كه سگى بينى خود را با زبانش پاك كند 2- او پدر قوچهاى چهارگانه است 3- و مردم مسلمان، از دست او و فرزندانش روز خونينى خواهند داشت. [ نگاه كنيد به نهج البلاغه خطبه 73. ]

وقايع همانگونه كه على "ع" خبر داده بود، اتفاق افتاد، او به عنوان چهارمين خليفه اموى، پس از معاويه بن يزيد، بر مسند خلافت نشست و مدت خلافتش 9 يا 6 يا 4 ماه و ده روز بود و چهار فرزند بلاواسطه بنامهاى عبدالملك و بشر و محمد و عبدالعزيز داشت كه اولى پس از مروان، به خلافت رسيد و دومى حاكم عراق شد و سومى حاكم الجزيره شد و چهارمى حاكم مصر گرديد [ بعضى اين چهار فرزند را، چهار فرزند عبدالملك دانسته اند كه عبارتند از وليد، سليمان، يزيد و هشام كه به ترتيب خلافت كردند "منهاج البراعه علامه خوئى ج 5 ص 219 و 220". ] و مسلمانان را زير چكمه ى ظلم خود قرار دادند.

/ 71