داستانهای نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستانهای نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دلجويى از فرماندار

سهل بن حنيف از مسلمين مخلص صدر اسلام و از ياران نزديك رسول اكرم "ص" بود و در تمام جنگها، در ركاب آن حضرت با دشمن مى جنگيد و پس از پيامبر "ص" از ياران على "ع" بود و در خط على "ع" حركت مى كرد.
سهل، از جانب امام على "ع" والى و فرماندار بلاد فارس شد و همچنين مدتى فرماندار مدينه بود و وقتى امام على "ع" با سپاه خود از مدينه به سوى جنگ با قاسطين و ناكثين حركت كرد، او را جانشين خود در مدينه قرار داد.

او در سال 38 هجرى پس از جنگ صفين در كوفه از دنيا رفت و امام در مرگ او سخت ناراحت شد و بر جنازه ى او پنج بار نماز خواند "يعنى هر بار جمعيت تازه اى مى آمد، نماز را تكرار مى كرد" و فرمود: اگر هفتاد بار بر او نماز گزارم، سزاوار است.... [ اسدالغابه ج 2 ص 363- رجال كشى ص 38- قاموس الرجال ج 5 ص 34- و در سوك او فرمود: لو احبنى جبل لتهافت: حتى اگر كوهى مرا دوست بدارد از هم مى شكافد و فرومى ريزد "نهج البلاغه حكمت 111" كنايه از اينكه شدائد و گرفتاريها به سرعت به بندگان صالح خدا، سرازير مى شود. ]

او از سران انصار و برادر عثمان بن حنيف و از دودمان اوس بود.

به امام على "ع" "كه در كوفه بود" خبر رسيد كه عده اى از مدينه به شام رفته و به معاويه پيوسته اند، سهل فرماندار مدينه، از اين جريان، ناراحت و متاسف شد. امام على "ع" براى سهل نامه اى نوشت، كه مى توان آن را نامه ى دلجوئى از فرماندار خوب ناميد و ضمنا حاكى از
شيوه ى برخورد على "ع" در چنين موارد بود و آن نامه اين بود:

اما بعد: به من گزارش شده كه افرادى از مردم آن سامان، مخفيانه به سوى معاويه گريخته اند، در اين مورد هيچ افسوس مخور و فكر نكن كه عده اى از ياران و حاميان خود را از دست داده اى. براى آنها همين "نكبت" بس، كه از راه هدايت به سوى گمراهى رفته اند و اين براى تو مايه آرامش خاطر است.

آنها دنياپرستانى هستند كه شتابان به سوى دنيا شتافته اند، در حالى كه عدالت را به خوبى دريافته اند و مى دانند كه همه ى مردم در حكومت ما، حقوق يكسان دارند. آنها از اين برابرى به سوى خود محورى و تبعيض و سودجوئى فرار كرده اند.

انهم و الله لم ينفروا من جور و لم يلحقوا بعدل...

: سوگند به خدا، آنها از ستم نگريخته اند و به عدالت نپيوسته اند و ما اميدواريم كه خداوند در اين راه، مشكلات را بر ما هموار سازد و نابسامانيها را سامان دهد. [ نگاه كنيد به نامه 70 نهج البلاغه. ]

به اين ترتيب على "ع" فرماندارش را دلجوئى داد و از انحراف جمعى از مردم نه تنها اظهار ضعف نكرد،
بلكه آن را مايه ى آرامش خاطر دانست، زيرا آنها به طور طبيعى از جامعه مقدس اسلامى زدوده شدند و جامعه از لوث وجود آنها تصفيه و پاكسازى شد چرا كه مرام على "ع" اين بود كه گمراهان را بازوى خود قرار ندهد.

بخشدار خائن، زير رگبار سرزنش امام

منذر بن جارود عبدى، از شخصيتهاى عرب و از قبيله عبدالقيس بود. پدرش "جارود" مسيحى بود كه در سال 9 يا 10 هجرى همراه گروهى به مدينه سفر كرده و به اسلام گرويد و بعد در بصره سكونت گزيد و در جنگ با كفار، در سرزمين ايران به شهادت رسيد.

منذر "بر وزن مرده" از جانب اميرمومنان على "ع" بخشدار يكى از نواحى كشور اسلامى شد، ولى به بيت المال خيانت كرد و با بذل و بخشش هاى بى حساب به خويشان و بستگان خود، به حيف و ميل بيت المال پرداخت. [ شرح نهج خوئى ج 20 ص 397. ]

اين خبر به على "ع" رسيد، امام "ع" اين پيام را براى او فرستاد و دستور جلب او را صادر كرد:

اما بعد: شايستگى پدرت، مرا نسبت به تو، خوشبين و غافل ساخت. گمان بردم تو هم به پيروى از
پدرت "پرهيزكار" هستى، ولى ناگاه به من گزارش دادند كه تو در پيروى از هوسهاى نفسانى، شتابان مى باشى و براى آخرت خود چيزى نمى گذارى و با آباد ساختن دنياى خود، آخرتت را ويران مى كنى و حتى به خاطر پيوند با خويشانت، دين خود را از دست مى دهى و اگر اين خبرهائى كه در مورد تو به من رسيده، درست باشد، شتر خويشانت و بند كفش خودت، از تو بهتر است و فردى مثل تو نه شايسته مرزدارى است و نه بر عهده گرفتن كارهاى اجرائى از او ساخته است و نه اينكه لياقت دارد تا قدرتش را بالا برند و يا او را در امانتى شريك سازند و يا در جمع آورى بيت المال، به او اطمينان كنند.

فاقبل الى حين يصل اليك كتابى هذا ان شاء الله:

وقتى كه به خواست خدا، اين نامه ام به تو رسيد بى درنگ به سوى ما بيا. [ نگاه كنيد به نامه 71 نهج البلاغه- شريف رضى مى فرمايد: منذربن جارود، همان كسى است كه اميرمومنان على "ع" در مورد او فرمود: او آدم خودخواهى است كه همواره به اين طرف و آن طرف خود مى نگرد و همچون متكبران گام برمى دارد و مواظب است كه گرد و غبارى بر كفشش ننشيند "ذيل نامه 71". ]

/ 71