داستانهای نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستانهای نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شيوه تبريك نوزاد

خداوند به مردى، پسرى عنايت فرموده بود. دوست آن مرد نزدش آمد و به او چنين تبريك گفت: قدم اين نوزاد يكه سوار و قهرمان، مبارك باد.

امام على "ع" در آنجا حضور داشت و شيوه ى تبريك
گفتن، او را شنيد. به او فرمود: چنين تبريك نگو بلكه بگو:

شكرت الواهب و بورك لك فى الموهوب و بلغ اشده و رزقت بره: بخشنده را سپاسگزار باش و بخشيده مبارك باد، اميدوارم بزرگ شود و حقشناس زحمات تو باشد و از نيكوكارى او بهره بگيرى. [ نهج البلاغه حكمت 354. ]

به اين ترتيب، امام شيوه ى درست تبريك گفتن را آموخت و ضمنا يك فرزند نمونه و نيك نسبت به پدر را چنين معرفى كرد كه نه تنها به پدر، هيچگونه زيان و آسيب نرساند، بلكه پدرش همواره از كارهاى نيك او، بهره ى معنوى و مادى ببرد.

تسليت امام، به عزادار

شخصى از دنيا رفته بود، امام على "ع" نزد بازماندگان آن شخص رفت و به آنها چنين تسليت گفت:

اين مرگ، از شما شروع نشده و به شما نيز پايان نمى يابد اين رفيق و دوست تازه گذشته شما گاهى مسافرت مى رفت، اينك نيز به مسافرت رفته. اگر از سفر بازگشت، بسيار خوب و گرنه شما به سوى او خواهيد رفت. [ نهج البلاغه حكمت 356. ]
به اين ترتيب، امام هم بازماندگان را دلدارى داد "كه اين يك مساله همگانى است" و هم درس عبرتى به آنها آموخت كه روزى شما نيز به كاروان مرگ ملحق خواهيد شد.

گويند: اسكندر آن سردار و كشورگشاى معروف، در آستانه مرگ به مادرش چنين وصيت كرد، گفت: جنازه ى مرا به اسكندريه ببريد و به مادرم بگوئيد، سفره ى طعامى بگستراند و همه ى مردم را دعوت كند، مگر كسى كه عزيز و دوستى را از دست داده باشد، تا شركت كنندگان بدون خاطره ى تلخ وارد مجلس گردند وقتى مادر او اين وصيت را شنيد، طبق وصيت طعام مفصلى آماده ساخت و عموم مردم را دعوت كرد، به شرط اينكه داغ عزيز و دوستى را نديده باشند. هنگام طعام هيچ كس نيامد، مادر از علت واقعه پرسيد، گفتند: شما شرط كرديد كسى كه داغ عزيز يا دوستى را نديده است در مجلس حاضر شود، در دنيا كسى نيست كه چنين باشد مادر به راز وصيت پى برد و گفت: فرزندم با بهترين طريق مرا تسلى خاطر داد. [ داستان باستان ص 13- در اين مورد اين مثال آمده: البليه اذا عمت طابت "وقتى بلا همگانى شد گوارا مى شود". ]

/ 71