برخورد عمار، با مغيره
مغيره بن شعبه از اهالى طائف، در سال پنجم بعثت، اسلام آورد، او از افراد بسيار زيرك بود و به شيطان عرب شهرت داشت اين شخص پس از رحلت پيامبر "ص" همواره در راه انحراف گام برمى داشت و هدفش در زندگى، شكم و به دست آوردن مقام بود و در اين راه از هيچگونه حق كشى و رشوه خوارى و ظلم، باكى نداشت.و سرانجام از طرف معاويه، استاندار كوفه شد و هفت سال و چند ماه در كوفه، حكومت كرد و دستورهاى معاويه را مو به مو اجرا نمود و سرانجام در سال 49 هجرى بر اثر بيمارى طاعون در كوفه از دنيا رفت. [ قاموس الرجال ج 9 ص 84 تا 87- اسدالغابه ج 4 ص 406. ]
در مقابل اين شخص ناپاك، مردى بزرگ و ارزشمند به نام عمار ياسر بود كه درست برعكس او، از سرسخت ترين دشمنان معاويه بود و از ياران مخلص و دوستان بسيار نزديك على "ع" به شمار مى آمد. عمار ياسر سرانجام در جنگ صفين و در ركاب مولايش على "ع" به
شهادت رسيد، در حالى كه 94 سال از عمرش مى گذشت. [ سفينه البحار ج 2 ص 276- قاموس الرجال ج 9 ص 113 -109. ]
نتيجه اينكه: عمار در محور امام على "ع" گام برمى داشت، مغيره در محور معاويه.
تا اينكه روزى بر سر موضوعى بين عمار و مغيره گفتگوى خصمانه اى صورت پذيرفت. اين خبر به على "ع" رسيد، على "ع" عمار را خواست و به او فرمود: اى عمار! او "مغيره" را رها كن او از دين به همان اندازه كه به دنيايش سودمند است را، اخذ كرده است و عملا حق را بر خود، مشتبه ساخته است، تا آن شبه هاى باطل خود را، به صورت پلى براى وصول به مقاصد شومش قرار دهد و آن را عذرى براى خلافكاريهايش، قلمداد كند. [ نهج البلاغه حكمت 405. ]
به عبارت ديگر، مغيره ديگر قابل هدايت نيست قلبش سياه شده و زرق و برق دنيا، او را كور و كر كرده است و نصيحت او، مشت به سندان كوبيدن است.
استغفار و توبه ى حقيقى و كامل
شخصى در حضور امام على "ع" گفت: استغفرالله: از درگاه خدا طلب آمرزش گناهان مى كنم.از آنجا كه بسيار ديده شده افرادى، اين جمله را به طور سطحى و بى آنكه واقعا و حقيقى و از صميم قلب به آن اعتقاد داشته باشند، بر زبان مى آورند،
امام على "ع" به او فرمود:
ثكلتك امك، اتدرى ما الاستغفار: مادرت به عذايت بنشيند آيا مى دانى معنى استغفار چيست؟! استغفار، مقام بلند مرتبگان و افراد شريف و آنهائى كه در سطح بالائى از معنويت قرار دارند مى باشد "درجه العليين"
سپس امام "ع" براى توضيح بيشتر، چنين فرمود:
استغفار، يك كلمه "استغفر الله" است ولى داراى شش معنى و مفهوم مى باشد:
1- پشيمانى از گناهان گذشته.
2- تصميم قاطع و ابدى بر اينكه ديگر به سوى گناه بازنگردد.
3- اداى حق الناس، به طورى كه خدا را آنگونه ملاقات كنى كه بدهكار كسى نباشى.
4- انجام حق الله "مانند نماز و روزه و حج و..."
5- توجه كنى به گوشتى كه از خوردن مال حرام در بدنت روئيده است و آن را بر اثر اندوه و پشيمانى از گناهان سابق، آب كنى تا اين كه گوشت تازه جايگزين آن گردد.
اطاعت و پيروى از احكام الهى را هر چند كه دشوار باشد، بر خود هموار سازى. همانطور كه گناه را بر وجود خود هموار مى ساختى.
6- دشوارى اطاعت را آنچنان به خودت بچشانى كه شيرينى و لذت گناه را چشيدى فعند ذلك تقول: استغفر الله: پس از انجام اين مراحل "مجاز هستى كه" بگوئى استغفر الله: خدايا از درگاهت، طلب آمرزش مى كنم. [ نهج البلاغه حكمت 417. ]
ناگفته نماند: كه توبه مراحلى دارد و توبه شرعى به همان چهار خصلت اول، حاصل مى شود، ولى توبه ى كامل و حقيقى بستگى به پيمودن شش مرحله ى مذكور دارد.
شكيبائى و تحمل على
بعد از جريان اسفبار حكمين كه در زمان حكومت على "ع" روى داد بخشى از ياران ديروز على "ع" دشمنان كينه توز آن حضرت شده بودند و به عنوان خوارج به فتنه گرى و آتش افروزى مشغول بودند. [ شرح خوئى ج 21 ص 500. ]امام على "ع" در كنار ياران و اصحاب نشسته بود، در اين هنگام زن زيبائى از آنجا عبور كرد، چشم حاضران به آن زن افتاد و آنها همگى متوجه او شدند.
امام على "ع" فرمود: چشمهاى اين مردم، سخت در طلب است "براى ديدن زن حريص مى باشد" و اين مايه ى تحريك شهوت و هيجان خواهد بود.
بنابراين متوجه باشيد كه: هرگاه يكى از شما، نگاهش به زن زيبائى افتاد، كه او را به شگفتى آورد با همسر خود آميزش كند [ چرا كه حرص در چشم چرانى ناشى از طغيان غريزه ى جنسى است و درمان آن، دفع شهوت جنسى از راه حلال است. ] چرا كه همسرش نيز زنى همانند آن زن است!.
يكى از خوارج "به راحتى و با كمال آزادى، گستاخانه" گفت:
قاتله الله كافرا ما افقهه؟!: خدا اين كافر را بكشد، چقدر دانا و آگاه است!.
اصحاب "از جسارت او ناراحت شدند" از جاى خود پريدند تا او را به قتل برسانند
ولى امام به آنها فرمود: رويدا انما هو سب بسب، او عفو عن ذنب: آرام باشيد جواب دشنام، دشنام است و يا بخشيدن و عفو از گناه. [ نهج البلاغه حكمت 420. ]
اين جريان چند مطلب را به ما مى آموزد: 1- اوج شكيبائى على "ع" 2- آزادى در حكومت على "ع" 3- عفو و بزرگوارى على "ع" 4- فرونشاندن طغيان غريزه ى جنسى از راه حلال موجب ترك حرام است.
ضمنا ناگفته نماند نظر به اينكه خوارج، از روى جهل معتقد به كفر على "ع" بودند، ناسزاگوئى آنها غير از ناسزاى شخص معتقد به اسلام على "ع" است، كه دومى حد دارد و در اولى حد نيست. [ شرح خوئى ج 21 ص 500. ]