آنچه در بالا آمد، تعريف علم اقتصاد بود، اين علم درباره توليد كالا و خدمات و توزيع و مصرف آن صحبت مى كند و از پديده هايى مثل عرضه، تقاضا، قيمت، منابع اوليه، سرمايه، كار، درآمد، تورم، بيكارى و غيره حرف مى زند و روابط فيمابين آنها را كشف مى نمايد. نتيجه تحقيقات حاصل از آن و درك تأثير و تأثّرات اين پديده ها بريكديگر، باعث پيدايش قواعد و اصول اقتصادى مى شود و در سياست اقتصادى هر جامعه به كار مى آيد.به عنوان مثال، قانون بازده نزولى، از كشفيات علم اقتصاد است. طبق اين قاعده، اگر مثلاً كارگران اضافه ترى را روى زمين با مساحت ثابت به كار بگيريم، الزاماً محصول به دست آمده، افزايش متناسب با افزايش كارگر را به همراه ندارد، بلكه از نقطه اى به بعد، محصول اضافى حاصل از افزايش واحدهاى عوامل توليد، رو به كاهش خواهد گذاشت، چون كارگران جديد به تدريج با مقدار كمترى از زمين ثابت و محدود تركيب مى شوند.پس علم اقتصاد، روابط موجود بين عوامل مختلف اقتصادى را پيدا مى كند، يعنى از آنچه كه هست و تحقق مى يابد خبر مى دهد؛ اما مكتب اقتصادى، آنچه را كه بايد باشد و آنچه را كه مطلوب است و بإ؛ ئئ آرمان هاى يك نظام عقيدتى، سازگار مى باشد، ابراز مى دارد. علم مى گويد: اين چيزى است كه جريان دارد، ولى مكتب مى گويد: اين چيزى است كه بايد به جريان درآيد.تفاوت علم اقتصاد و مكتب اقتصادى، مانند تفاوت تاريخ و اخلاق است. تاريخ، خبر از جزئيات حملات صليبى ها مى دهد، ولى اخلاق است كه حكم به عادلانه بودن يا نبودن اين حملات مى دهد و كار ارزشى و ارزشيابى مى كند.