با توجه به برداشت هاى متفاوتى كه از لذت به عمل آمده، مى توان طرفداران از اين مكتب را به سه گروه تقسيم كرد:گروه اول: طرفدارى از لذت نقد و آنى كه براى انسان، همانند حيوان، محسوس است و ترك هرگونه رنج والم، آرمان و شعار اين گروه است. «آريستپ» كه معاصر افلاطون بوده و پايه گذار اين نظريه است، فلسفه اخلاق خود را بر اين قرار مى دهد كه چون آينده مبهم و تاريك است، پس بايد به هر لذت آنى چنگ زد، بيم آينده را به دل راه نداد و امروز را غنيمت شمرد.گروه دوم: طرفدارى از لذت پايدار و مادام العمر و در نتيجه، دست كشيدن از بعضى لذات زودگذر كه مانع رسيدن به لذت و خوشبختى دايمى است، شعار آنان است. «ابيقور»، كه مؤسس اين ديدگاه به شمار مى رود، لذت را مانند «آريستپ» خير مى داند و رنج را شر، اما معتقد است كه لذات مستمر و ملايم، بر لذات فورى توأم با رنج، رجحان دارد و لذتى كه غم و ناراحتى به دنبال مى آورد، بايدكنار گذاشت.گروه سوم: طرفدارى از نفع به عنوان برترين لذت، عقيده و آرمان اين گروه است. «بنتام» و «استوارت ميل» برخلاف ابيقور، لذت و منفعت عمومى را مهم تر از لذت فردى دانستند و چنين استدلال مى كردند كه چون ارتباط بسيار شديدى بين افراد انسان حكمفرماست، خوشبختى هر فرد، مربوط و وابسته به خوشبختى همگان است. بنتام براى هر لذت، هفت جنبه را در نظر مى گرفت: شدت، طول مدت، وسعت و شمول، و موارد ديگر را براى هر لذت ضريب مى داد و محاسبه مى كرد و مى گفت كه اگر لذت ميانه روى را با لذت مستى بسنجيم، مجموع عددى و كمّى ميانه روى بيشتر است، پس نفع و خير بيشترى در آن است و در اخلاق سنتى هم به آن رسيده ايم. استوارت ميل، در مكتب اصالت نفع، بر كيفيت به جاى كميت توجه داشت.