مدینه فاضله در متون اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مدینه فاضله در متون اسلامی - نسخه متنی

محمد حسن مکارم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


در زمانى كه تمام قاره اروپا، بلكه ربع مسكون جهانْ گرفتار جنگ هاى سودجويانه بود و عادات و خوى هاى فردى بر همه چيز حكومت مى كرد، چشم هاى نيچه به كجا دوخته بود كه اين همه از قدرت دم مى زند و تعاون و عطوفت اجتماعى را نايده مى گيرد.گذشته از اين، وظيفه اخلاق، حمايت از ضعيفان و ستمديدگان است، نه تضعيف بيشتر آنها. اگر در طبيعت و در حيوانات، بر سر حيات و بقا، تنازع وجود داشته باشد، نمى توان حكم آن را به انسان مختار و عاقل تسرّى داد. اين ايرادى است كه به همه آنان كه مى خواهند حكم اخلاقى را از دل طبيعت بيرون بكشند وارد است.

از ميان نظرهاى متعدد ديگرى كه درباره فلسفه اخلاق، در طول تاريخ انديشه بشرى ذكر شده، دو مورد را كه داراى ظاهرى منطقى هستند نقد مى كنيم و سپس به بررسى ديدگاه اسلام مى پردازيم.

فلاسفه قديم يونان و به تبع آنها متفكرانى چون «مالبرانش» و «لايب نيتز»، ملاك اخلاق را كمال و سعادت قلمداد كرده اند. به اعتقاد افلاطون و سقراط، انسان بايد حقايق را بشناسد تا بتواند به خير و كمالْ راه يابد و به همين دليلْ آموختن فلسفه را لازم مى دانستند. اشكالى كه عموماً به اين ديدگاه گرفته شده و ارسطو هم بر استاد خود وارد نموده، اين است كه علم و حكمت نمى تواند الزاماً باعث عمل شود؛ نمى توان گفت، هر كس آنچه را مى داند حتماً به آن عمل خواهد كرد. در كتاب فلسفه اخلاق، در اين زمينه مى خوانيم كه كمال حقيقى انسان، تنها در سايه علوم حصولى نيست، بلعم با عور و ابليس هم علم فراوان داشتند.روسو، عامل كار خير را وجدان انسان مى داند. به نظر او اگر انسان باشد و همين وجدان، به خودى خود، هم ارزش هاى اخلاقى را مى شناسد و هم عمل مى كند و نيازى هم به مربى ندارد. كافى است كه پدر و مادر، او را آزاد بگذارند تا به طور طبيعى رشد كند. اگر خلاف و رذيلتى هم از او سر بزند، وجدانش او را سرزنش مى كند. روسو به اين مسأله توجه نكرده كه عكس العمل وجدان هر كس، ناشى از ارزش هايى است كه از قبل با بينش خاص خود پذيرفته است و در وجود او به صورت يك ملكه درآمده است؛ اگر اين پيشينه نبود، وجدان او عكس العملى نشان نمى داد. به همين دليل است كه فردى كه ارزش هاى ديگرى را پذيرفته و در محيط ديگرى تربيت شده، واكنش متفاوتى با فرد اول دارد. چيزى را كه اين زشت مى داند، چه بسا او زيبا تلقى كند و وجدانش هم او را پس از ارتكاب، سرزنش نكند. تجربه هم همين را ثابت مى كند.اگر بر ديدگاه هاى فوق، نظر «دوركهايم» را نيز بيفزاييم كه جامعه را تعيين كننده موازين اخلاق و معين كننده وظايف مردم مى شمارد، به اين جمع بندى مى رسيم كه هر يك از فيلسوفان اخلاقى، يك جنبه از جوانب وجودى انسان، چشم او را خيره كرده و آن را مبناى پيدايش خير و شر اخلاقى قرار داده است. لذت، عطوفت، منفعت، احساس تكليف، حيات، كمال طلبى، وجدان و جامعه گرايى، هر كدام در يك مكتب، ملاك فضيلت معرفى شده است.

در اين ميان، «برگسون» نقش الگو را در اخلاق، بسيار مؤثر دانسته و تأثير وجود قديسان و پاكان مسيحى را در جلب مردم جامعه به سوى فضايل اخلاقى ستوده است و آنان را سرچشمه اخلاق و مربيان فضيلت در جوامع باز، لقب داده است.

/ 217