آيا اسلام هم در فلسفه اخلاقْ نظرى دارد؟ در اين مكتب، معيار اين كه كارى فضيلت و كارى رذيلت شمرده شود چيست؟ آيا صرفاً اعتبارى و قراردادى است؟ آيا رابطه اى با واقعيات جهان هستى دارد؟ ذيلاً به سؤالات مذكور پاسخ خواهيم داد.اگر چه متقدّمان از متفكران اسلامى، كمتر كتابى تحت عنوان فلسفه اخلاق نگاشته اند، اما مطالب و ديدگاه هاى خود را در اين زمينه، در كتب كلامى و همچنين اصول فقه و مباحث حسن و قبح ذاتى، اظهار داشته اند. اولين نكته اى كه در فلسفه اخلاق از نظر اسلام بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه بايدها و نبايدهاى اخلاقى، بى رابطه با هست ها ونيست هاى جهان هستى نيست. اگر مى گوييم: بايد راست گفت و نبايد دزدى كرد، اين احكامْ ارتباطهايى با واقعيات جهان و آفرينش انسان و كمال و سعادت او دارد.در كتاب حسن و قبح عقلى، ضمن نقد نظريه صاحب كتاب دانش و ارزش چنين آمده است:نمى گوييم بايدها مستقيماً از هست ها نتيجه مى شوند، بلكه مى گوييم: تكليف، مترتب است بر توصيف... اگر به قوانين حاكم بر جهان طبيعتْ آگاه شديم، بدون ترديد، عقلْ ما را به الگو قرار دادن اين نظام مؤثر و قطعى در حيات، دعوت مى كند.در قرآن نيز از جهان طبيعت و قوانين حاكم بر آن، به عنوان عبرت و راهنماى عملى براى انسان استفاده شده است. از جمله در آيه هيجدهم سوره حج، پس از ذكر اين حقيقت كه كليه موجودات جهانْ تسبيح خدا مى كنند، تلويحاً لزوم تسبيح گويى و عبوديت انسان تذكر داده شده است و در اوايل سوره بقره، پس از خبر دادن از تعليم اسما به آدم، حكم شده است كه او نبايد به درخت معينى نزديك شود. شبيه به همين استنتاج را در آيه 83 سوره آل عمران و آيه ششم سوره انبيا مى توان ديد.