او تربيت را شامل دو مرحله فردى و اجتماعى مى داند كه از پرورش جسم شروع مى شود و به عقل مى رسد و پس از آن، مرحله تربيت اجتماعى و سياسى است كه افراد جامعه را داراى فضيلتْ بار مى آورد. مقصود او از فضيلت، كمال فعاليت عقلى انسان است. او توجهش محدود به تربيت عقلى و آن هم بنا به مصالح اجتماعى است و آن را ويژه طبقات خاصى مى داند. ارسطو و افلاطون، هر دو تعليم و تربيت را براى تحقق مدينه مورد نظر خود و آرمان هاى آن مى خواهند و به ارزش هاى مورد قبول يونان زمان خويش مى نگرند، گرچه «مدينه فاضله» افلاطون، غير واقعى تر است از جامعه اى كه ارسطو در نظر مى پروراند.نظريه پردازان بعدى، تحت تأثير آراى فلاسفه يونان بودند، تا اين كه با گسترش فرهنگ مسيحى، تربيت دينى، به هدف بارآوردن افراد «مؤمن و پرهيزگار» طرح گرديد و قديسان نصرانى در طول قرون وسطى، معجونى از فلسفه يونان و نظريات مسيحيت كليسايى را دست مايه تعليم و تربيت خود قرار دادند. از مشهورترين علماى تربيتى اين دوره، اگوستين (340 م.) و آكوئيناس (1274 م.) را مى توان نام برد كه به تبعيت از افكار رايج مسيحى، معتقد به شرور بودن و گناهكار بودن ذاتى انسان بودند و پاك شدن او و جدّش، آدم ابوالبشر را مقدمه تربيت بشر مى دانستند.
ديدگاه جان لاك (1704 م.)
از نظر «لاك»، تعليم و تربيت داراى دو بعد جسمانى و روانى است. هدف از تربيت جسمانى، آماده ساختن جسم براى تحمل ناملايمات زندگى است و مراد از تربيت روانى، پرورش صفاتى مانند پرهيزگارى، عقل عملى، ادب و دانش در انسان است. او افكار تربيتى خود را تقريباً به صورت انحصارى، مخصوص طبقه اشراف كشور خود، انگلستان، دانسته و به طبقات پايين جامعه توجه چندانى نكرده است.