زهد و بى رغبتى به دنيا، در نصوص اسلامى، فضيلت به حساب آمده و در ساير مكاتب، از جمله مسيحيت و آيين بودا و برهمايى نيز مورد توجه قرار گرفته است، اما پيروان اين اديان، هر كدام در مرحله عمل، برداشتى متفاوت از ديگرى دارد. در ميان مسلمانان هم تلقى از زهد، يكسان نيست. خاصيت الگوى تربيتى اين است كه واقعيت زهد را به عنوان يك فضيلت در زندگى خود به نمايش گذارد و از بدآموزى جلوگيرى كند.سيره پيامبر (ص) و امامان (ع) نشان مى دهد كه زهد ممدوح چيست. آنان ضمن بهره مندى از مواهب زندگى دنيوى، شيفته آن نمى شدند و از ماديات به اندازه اى كه مقدمه سلامت جسم و لازمه سير در معنويات است احتراز نمى كردند: تشكيل خانواده مى دادند، با مردم حشر و نشر داشتند، در كوچه و بازار تردد مى نمودند، دنبال معاش مى رفتند و در عين حال، توشه آخرت مى اندوختند. هرگز زهد اسلامى را با رهبانيت كليسايى و رياضت هندويى، اشتباه نمى گرفتند؛ زهد را تعريف مى كردند و با اعمال و رفتار خويش، ماهيت آن را به مردم نشان مى دادند. در نهج البلاغه در اين مورد چنين آمده: «زهد، عبارت است از كوتاهى آرزو و سپاسگذارى در برابر نعمت و پرهيز از محرمات» (21) ؛ و جاى ديگر مى گويد:زهد ميان دو كلمه قرآن است: بر آنچه از دستتان رفت اندوه مخوريد و بر آنچه خدا به شما داد شادى مكنيد.وقتى انسان چيزى از امور دنيوى را غايت مطلوب خود قرار نداد، بلكه در حد وسيله به آن نگريست، نه از آمدنش فرحناك مى شود و نه از رفتنش اندوهناك مى گردد.به اعتقاد ما، نه فقط گفتار و رفتار معصومان براى پيروانشان حجت است، بلكه سكوت آنها هم در برابر مسائل مختلف، معنا دار است و در حكم تأييد و تصديق موضوع مى باشد. وضعيت ساير فضايل اخلاقى را نيز به همين صورت، با مراجعه به الگوها مى توان درك كرد. شمه اى از مكارم اخلاق رسول خدا(ص) را به اميد تأسى و تبعيت از آن، در اين جا نقل مى كنيم؛ در كتاب معانى الاخبار آمده است:او دايماً خوشرو و خندان و ملايم بود؛ سنگدل و پرخاشگر و بد زبان و مديحه گر نبود؛ هر كس به در خانه او مى آمد، مأيوس نمى شد. سه چيز را از خود رها كرده بود: مجادله در سخن، پرگويى و دخالت در كارى كه به او مربوط نبود؛ و سه چيز را در مورد مردم رها كرده بود: كسى را مذمت نمى كرد، سرزنش نمى فرمود؛ لغزش ها و عيوب پنهانى مردم را جستجو نمى نمود، سخن نمى گفت مگر در امورى كه ثواب الهى را اميد داشت. به قدرى نفوذ كلام داشت كه همه سكوت مى كردند و هنگامى كه ساكت مى شد، ديگران به سخن در مى آمدند؛ نزد او هرگز نزاع نمى كردند... هر گاه غريب و ناآگاهى با خشونت سخن مى گفت و درخواستى مى كرد تحمل مى نمود؛ به اصحابش مى گفت كه حاجت حاجتمندان را روا كنيد. هرگز كلام كسى را قطع نمى كرد تا سخنش پايان گيرد.