«ميالاره» علوم دخيل در تربيت را از تاريخ تا برنامه ريزى، از فيزيولوژى تا فلسفه و از جامعه شناسى تا تكنولوژى، گسترده مى داند. او نيز مانند پياژه كه توان بشر را در طى اين طريق، ناكافى و راه را صعب العبور معرفى مى كرد، برمشكل ديگرى در اين زمينه دست گذاشته كه عبارت از «الگوى يكنواخت براى تربيت» است و انسان سرگشته را در ميان انبوهى از الگوهاى ضد و نقيض قومى و گروهى، به حال خود وامى گذارد و مى گويد:علوم تربيتى مى تواند انواع متعددى از الگوها را فراهم كرده، مربى را در انتخاب آن آزاد بگذارد... براى الگويابى هنوز راه حل رضايت بخشى پيدا نشده و گودال بسيار بسيار عميقى بين مربيان تربيت كننده و تئورى پردازان تربيت وجود دارد.
گذرى بر تربيت در مكاتب فلسفى
از آن جا كه فلسفه در سه رشته ماهيت جهان، ماهيت معرفت و ارزش ها بحث مى كند، هر مكتب فلسفى، داراى نظرهاى تربيتى است، به نحوى كه فلسفه به منزله تئورى، و تعليم و تربيت به منزله عمل برپايه آن، مورد توجه قرار مى گيرد. جهان بينى حاصل از مكتب فلسفى، راهنماى عملكرد انسان در جهان قرار مى گيرد، گرچه الزام آور نيست.