جهان بينى اسلامى، درك جهان هستى و خالق آن و نيز فهم موقعيت انسان در جهان را در توان عقل مى داند، بدين صورت كه از طريق وحى و آموزش هاى انبيا، عقل ابتدايى او را رشد مى دهد؛ وجود آفريدگار و نقش عقيده و ايمان انسان را به او بيان مى كند؛ هدف از آفرينش انسان و راه او را به سوى كمال مطلق و قرب الهى روشن مى نمايد، به طورى كه در طول حيات دنيوى خود هرگز احساس وانهادگى و بلاتكليفى و يا شك در وجود حقايقى چون خدا و جهان و اختيار انسان نمى كند. او با عقل تربيت شده در مكتب وحى و با روانى سالم و متعادل، سرنوشت خود را به سوى جاودانگى و بهشت، با اختيار، رقم مى زند و شادمانه و مصمم گام برمى دارد و مهيّاى زندگى ابدى در سراى ديگر مى شود.نمونه هايى از غناى متون اسلامى را در خصوص پرورش عقل فلسفى انسان و ارائه جهان بينى متين و مستدل به او شاهد مى آوريم.
خدا در جهان بينى اسلام
زير بناى تفكر انسان خداپرست، عقيده مندى به وجود نيروى لايزالى است كه با علم و حكمت خويش جهان را آفريده و با نظام قسطآميز و هدف دارى آن را اداره مى كند و هيچ شريك و انبازى ندارد. اين عقيده، آفرينش جهان و انسان را معنادار مى كند، زندگى آدمى را جهت مى بخشد و روح و صفا در كالبد او مى دمد؛ خوب و بد مفهوم مى يابد و اخلاق و انسانيت پا به ميدان مى نهد.خداوند (با ايجاد نظام هماهنگ آفرينش) گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست و فرشتگان و دانشمندان (هر كدام به گونه اى) شهادت مى دهند، در حالى كه خداوند قيام به عدالت در جهان دارد (شما هم بگوييد) معبودى جز او نيست كه هم تواناست و هم حكيم.ايمان به خدا و اعتراف به يگانگى او، اساسى ترين ركن دين است و هرگونه شرك و انحراف از توحيد، منشأ فساد عقيده و عدم رشد و كمال عقلى است. در اولين خطبه نهج البلاغه مى خوانيم: