ديديم كه رشد و شكل گيرى شخصيت هر فرد، منوط به پرورش عقلانى و اخلاقى اوست؛ دو مركز عقل و قلب انسانْ تعيين كننده هويت و حيثيت او مى باشد و هر دو تربيت پذيرند، به طورى كه نوزاد انسان، در بدايت امر، توان سنجش هاى عقلى و واكنش هاى مناسب اخلاقى را ندارد، اما به تدريج از خانواده، جامعه و معلم خود كسب مى نمايد.اين اكتساب، بسته به عوامل مذكور، در هر محيط رنگ خاصى به خود مى گيرد و متأثر از فرهنگ موجود در جامعه مى باشد؛ مثلاً، در فرهنگ دينى، تربيت عقلى صحيح، زمانى براى انسان حاصل مى شود كه موجب اشتغال او به عبادت و اطاعت خداى رحمان و وصول به سعادت جنان گردد، كما اين كه علت دخول در عذاب اخروى، فقدان عقل و درك اعلام شده است.(1) عاقل كسى است كه با رشد عقلى مناسب، بتواند حداكثر تمتّعات مادى را در زندگى فردى خود، به خويشتن اختصاص دهد.يكى از ابعاد عقل، بعد سياسى آن است و طبعاً پا به پاى ابعاد فلسفى و حقوقى و غيره، نيازمند تربيت است، تا انسان بتواند به هنگام لزوم، جبهه گيرى هاى صحيح اتخاذ نمايد و زمامدار و مردم، در هر جامعه به وظايف سياسى، اجتماعى خود آشنا شده و به تحقّق آن اقدام نمايند.تربيت عقل سياسى مردم در جوامع امروزى و به ويژه در جاهايى كه خود را از پرتو وحى و نبوت بى بهره ساخته اند، توسط احزاب و تشكل هاى سياسى انجام مى پذيرد و اساسنامه و مرامنامه هر حزب، صرفاً ناشى از افكار بشرى و منافع گروهى طرفداران آن است؛ بنابراين، عقل انسان در زمينه امور سياسى و وظايف متقابل بين دولت و ملت و گزينش نماينده اصلح، نيازمند پرورش خاص است؛ حال، اين تربيت، چه بر مبانى مكتب الهى و چه بر پايه تفكرات بشرى استوار باشد.