بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید حقيقت پادشاهى، نوعى اجتماع ضرورى براى بشر به شمار مى رود و مقتضاى آن، قهر و غلبه است كه از آثار خشم و حيوانيت است، لذا اغلب پادشاهان از حق و حقيقت منحرف مى شوند و ستمگرى به زيردست مى كنند... اگر قوانين سياسى را خردمندان و رجالْ وضع و اجرا كنند، سياست عقلى گويند و هرگاه از سوى خداوند توسط شارعى بر مردم فرض و واجب گردد، سياست دينى خوانند كه چنين سياستى در زندگى دنيا و آخرت مردم سودمند خواهد بود.ترديدى نيست كه جامعه نياز به زمامدار دارد، چه صالح و چه فاجر؛ اما به كمك متون اسلامى مى توان به ويژگى هاى لازم براى زمامدار و افكار و اهداف او در اين راستا پى برد، كه اينك به گزيده اى از اين نصوص نظر مى افكنيم:قرآن كريم، در رأس همه، خداوند را لايق رهبرى و قابل تبعيت مى داند و علت را چنين بيان مى كند كه سايران راه را نمى شناسند و محتاج راهنما هستند و كسانى كه پيش خود مردم را رهبرى مى كنند، پيرو ظن و تخيلات خويش هستند؛ ظن و گمان هم راه به حق پيدا نمى كند: