اخلاق کارگزاران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق کارگزاران - نسخه متنی

جواد خالقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برابر نهادن مداد دانشوران با قطره هاى خون مجاهدان، دريك سنجش از اهميت علم حكايت دارد.

با اين همه اسلام، براى علم و تعلم، جايگاهى ارج مندتر قايل است، چرا كه فرهنگ جهاد و شهادت و از آن بالاتر، معرفت نسبت به خود و جهان و خداوند را مى توان از رهگذر قلم و آثار علمى عالمان و متفكران به دست آورد: فيترجح مداد العلماء على دماء الشهداء ؛(161) پس مداد اهل علم را بر خون شهيدان ترجيح مى دهند.

درباره صورت و سيرت آدمى و اختلاف ميان آن دو، بايد گفت كه دگرگون پذيرى صورت يا ظاهر انسان تدريجى و آهسته است، اما سيرت و باطن او به سرعت تغيير مى يابد.

كودكى تا كهولت، ساليان بسيارى را در برمى گيرد و شمايل انسان، اندك اندك دگرگون مى شود.

اما مى نگريم كه او، با يك نگاه عاشقانه، تغيير در سيرت و اخلاق مى يابد و بسا به شهوت و معصيت آلوده مى شود و در پست ترين مرتبه خلقت سقوط مى كند: ثم رددناه اسفل سافلين(162)؛ پس او را به پست ترين [مراتب ] پستى باز گردانيديم.

حضرت يعقوب عليه السلام به هنگام بردن يوسف به سفر، در عالم خواب ديد كه گرگ هايى به او هجوم آوردند و او را پاره پاره كردند.

يوسف هم، پيش از آن در خواب ديده بود كه خورشيد و ماه، و يازده ستاره، او را سجده مى كنند: انى رأيت احد عشر كوكبا والشمس والقمر رأيتهم لى ساجدين(163)؛ اى پدر، من [در خواب ] يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم.

ديدم [آنها ]براى من سجده مى كنند.

حضرت يعقوب فرزندان خود را در صورت گرگ درنده مى نگرد و يوسف، آنان را در صورت ستارگان آسمان.

البته حضرت يوسف عليه السلام سيرت تحول يافته برادران را مى نگرد.

به هر حال، سيرت انسان، مى تواند الهى يا شيطانى باشد.

به سخنى ديگر، او برخلاف ديگر جنبندگان مى تواند، به سرعت خود را از كمال به انحطاط بكشاند و يا حركتى متعالى در بازگشت بر فطرت داشته باشد.

برادران يوسف، در آغاز، به صورت حيوانى در خواب پدرشان ظاهر شدند؛ يعنى در حقيقت، سيرت حيوانى داشتند و مشاهده نمى شد.

اما پس از چهل سال، سيرت انسانى باز مى گردد و آنان مانند ستارگان در مقابل يوسف عليه السلام مى درخشند و سرتعظيم در برابر جمال ظاهرى و باطنى آن حضرت فرود مى آورند: اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضا يخل لكم وجه ابيكم وتكونوا من بعده قوماً صالحين(164)؛ [يكى گفت:] يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى بيندازيد، تا توجه پدرتان معطوف شما گرد، و پس از او مردمى شايسته باشيد.

قال قائل منهم لا تقتلوا يوسف و القوه فى غيابت الجب يلتقطه بعض السيارة ان كنتم فاعلين(165)؛ گوينده اى از ميان آنان گفت: يوسف را مكشيد، اگر كارى مى كنيد، او را در نهان خانه چاه بيفكنيد، تا برخى از مسافران او را برگيرند.

/ 145