ارتباط با طبقه علماء - اخلاق کارگزاران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق کارگزاران - نسخه متنی

جواد خالقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارتباط با طبقه علماء

در اولين سمينار ائمه جمعه كه ما در قم تشكيل داديم همه علماى ائمه جمعه سراسر كشور و علماى بزرگ و همه شهداى معروف همه در آنجا بودند.

چند نفر از علماى سنى و شيعه سخنرانى كردند و بعد آقاى مدنى در كنجى ايستاد.

من يادم نمى رود آن منظره كه ايشان شروع كردند به صحبت كردن و اشك از چشمان او مى چكيد، در روايات داريم كه حضرت دعا مى خواندند اشك مثل قطراتى كه از لب مشك جارى مى شود، مشكى را كه مى بندند، همين طور مرتب چك چك مى كند.

من در چهره آقاى مدنى ديدم كه اين جريان اشك از دو چشم ايشان روى محاسن شريفش سرازير بود، همينطور جارى بود و حرف مى زد، آن روز ايشان تمام مجلس را منقلب كرد و ارتباط داد، يعنى ايشان اين چنين بود، با طبقه روشنفكر مى نشست جذبشان مى كرد.

با طبقه عوام مى نشست جذبشان مى كرد.

با طلبه مى نشست همينطور يعنى عالم ناطق و مبين، كسى بود كه مى توانست آن ذخيره اى كه در وجود او، در روح او، در دل پاك و نورانى او جمع شده بود از نور و معرفت و علم مى توانست آن را به راحتى به مخاطب خودش منتقل كند اين همه خصوصيتى بود كه در ايشان وجود داشت.

عالمى بود كه اهل مبارزه و ديد سياسى و بينش سياسى بود.

من البته از مبارزات ايشان در سالهاى دهه 30 اطلاعى نداشتم و در اين نوشتجاتى كه دوستان دادند، ديدم آن وقت هم، ايشان، مبارزاتى در آذرشهر و در تبريز داشتند كه از آنها من كماً و كيفاً اطلاعى ندارم، اما آنچه كه ما در مقابل چشممان مشاهده كرديم از وقتى كه ايشان وارد ايران شدند، حدود سال مثلاً پنجاه، تا پيروزى انقلاب، تقريباً غالب اوقاتشان در تبعيد بود.

من خودم در گنبد قابوس به ديدن ايشان رفتم.

از مشهد يك جماعتى را برداشتيم و به ديدن ايشان رفتيم كه البته شب را در يكى از شهرهاى نزديك گنبد قابوس بوديم و روز من گفتم: كه براى ديدن آقاى مدنى مى روم، ديدم همينطور مردم آمدند كه ما هم مى آييم.

من در بين راه در جاده كه مى رفتيم نگاه كردم ديدم يك زنجيره طولانى از ماشين همينطور پشت سر ما دارند مى آيند ديد ايشان تازه ايشان به گنبد قابوس رفته بودند در اين محيط نامأنوس كه اصلاً هيچ كس آشنايى با ايشان نداشت و كسى در آنجا ايشان را نمى شناخت.

من ديدم آنچنان مردم همينطور با شوق و علاقه به منزل ايشان آمدند و ايشان با آن چهره نورانى نشستند و چند كلمه اى صحبت كردند.

ايشان داراى ديد سياسى و نسبت به مسايل كشور آگاه و اهل عمل و اقدام بودند.

مطلقاً دچار وحشت نمى شد، مرد شجاع، صريح و آماده خطرپذيرى بود.

لذا ايشان زمانى كه در نجف بودند جزء كسانى بودند كه شجاعتشان را در نجف هم ثابت كردند.

يعنى در نجف آن كسى كه بايستد و صريح مرجعيت امام يا اعلميت امام را بيان كند و تصريح كند.

خب خيلى ها حاضر نبودند، با اين كه حالا قلباً هم معتقد باشند، اما حاضر نبودند.

ايشان يكى از معدود نفراتى بود كه به مرجعيت و اعلميت امام شهادت داد و پخش شد.

ما آن وقت در مشهد بوديم و خبرش از نجف به مشهد رسيد و چقدر در قشرهاى اهل علم و اهل معرفت تأثير گذاشت شخصى مثل آقاى مدنى چنين ترويجى از امام كرده بود.

هم در آنجا با اين اعلام صريح شجاعت نشان داد، هم وقتى كه به ايران آمدند در مقابل دستگاه شجاعت نشان دادند و بالاتر از همه در تبريز، در اوايل رفتن ايشان و در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان كه يك آميخته نفاق آميزى از احساسات قومى و ضد اسلامى و در هدف ضديت با نظام جمهورى اسلامى بود، يك چنين حركتى را درست كرده بودند و از جاهاى مختلف و نقاط مختلف مردم را براى ايجاد آشوب و فتنه به تبريز ريختند كه اين مرد ايستاد و مثل كوه و حتى جانش در خطر افتاد.و در آن جمعيت و در آن ميدان نزديك بود ايشان را به شهادت برسانند.

/ 145