بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
( در مورد واژه شهيد ، رجوع كنيد به مقاله دوم از كتاب قيام و انقلاب مهدي ، نوشته استاد شهيد مرتضي مطهري ) .كمونيستي جلوه دادن نهضت ما به اين خاطر بود كه آنها ميدانستند بازدن اين برچسب ، موج سوء ظن و ترديد در جامعه ما برانگيخته ميگردد و از شدت وحدت انقلاب تا حد زيادي كاسته ميشود . از اينها گذشته حتي اگر براي همه گروهها و دستجات ، سهمي در نظر بگيريم.و سهم همه آنها را هم مثبت فرض كنيم و بپذيريم كه بسياري كشته شدگان آنها ، صداقت داشته اند ، باز اين مسئله اساسي مطرح ميگردد كه آيا بحث از سهم داشتن يا نداشتن مفهومي دارد يا نه ؟ اگر انقلابي بتمام و كمال بثمر برسد و موقع بهره دهي و ميوه چيني آن باشد، بطوريكه هيچ مسئله ديگري جز ميوه چيدن و بهره گيري مطرح نباشد ، در آن حال جا دارد كه همه گروهها و افرادي كه سهمي در به ثمر رساندن انقلاب داشته اند ، سهم خود را مطالبه كنند درست مثل درختي كه عده زيادي در كاشتن و پرورش دادن آن سهم داشته ا.و در موقع ميوه دهي هر كس مي گويد سهم مرا بدهيد تا بروم اما واقعيت اين است كه انقلابي آغاز شده و تازه يك مرحله را طي كرده است و هنوز مراحلي را در پيش دارد ، در ميان گروههائي هم كه در آن شركت داشته اند اكثريتي وجود دا.و اقليتي و اين گروهها تا يك مرحله با هم وحدت نظر داشته اند و از آن مرحله به بعد گروهي مدعي است كه اين انقلاب را در فلان مسير بايد حركت داد و برد و ديگران ميگويند كه نه ، اين انقلاب در آن مسير نبايد برود ، بلكه در مسير يا مسيرهاي ديگر بايد سير كند به عبارت ديگر در نقطه شروع اين انقلاب ، عده زيادي با يكديگر همراه بودند و تا يك منزل و يك مرحله كه سقوط رژيم بوده است ، همه با يكديگر وحدت نظر داشته اند ، اما بعد از تحقق اين مرحله ، اختلاف نظرها پيدا شده است مي پرسيم آي.انقلاب فقط براي اين بوده كه رژيم سقوط بكند ؟ آيا همين قدر كه رژيم سقوط كرد ديگر همه چيز درست است و انقلاب به ثمر رسيده و ميوه داده است ؟ هر انقلابي دو جنبه دارد ، يكي جنبه ويران كنندگي و ديگر جنبه سازندگي يعني آن جنبه كه مشخص ميك.جامعه آينده چگونه و بر اساس چه الگوئي بايد ساخته شود وقتي انقلابي مرحله دوم خود را تازه شروع كرده و هنوز تا به ثمر رسيدن آن زمان زياد و تلاش زيادي لازم است ، صحبت از تقسيم غنائم و دريافت سهم ، عجولانه و نابخردانه است انقلاب تجزيه بردار ني.كه بگوئيم يك قسمت آنرا بشما ميدهيم و يك قسمت را بديگري انقلاب شبيه قافله ايست كه مسيري را طي ميكند اين قافله يا بايد از اين راه برود و يا از آن راه يا بايد مثلا در مسير اسلام حركت بكند يا بكلي راه خودش را عوض كرده و از راه ديگري - مثلا كمونيسم - حركت بك.در مرحله سازندگي جاي اين بحث نيست كه بگوئيم آنهائي هم كه از اول نظريات كمونيستي داشته و تا مرحله سقوط رژيم سهمي داشته اند ، بايد سهمشان را بگيرند انقلاب شبيه نهر آب نيست كه بگوئيم اين نهر تا اينجا آمده ، از اينجا يك قسمتش را بشكل جوئي جدا مي كني.و به يك عده ميدهيم تا بروند در زمين خودشان بريزند اين امر تنها در صورتي شدني است كه بگوئيم مملكت را تجزيه كنيم و قسمتهاي مختلف را به اشخاص و گروههاي مختلف بدهيم ، و البته اين كار غير ممكن است . نمي توان انقلاب را در آن واحد در دو مسير متناقض بحركت در آورد حركت در دو مسير متناقض مساوي است با نابودي انقلاب . پرسش دوم : با توجه به اين مسئله كه اسلام اصالت انسا.را مي پذيرد و براي انسان ابعاد مختلف از نظر معنوي و مادي قائل ميشود و نيز با توجه به شمول مفهوم استضعاف كه در كلمات ديگر نظير استثمار و استبداد ديده نمي شود و در حقيقت در برگيرنده همه ابعاد مختلف روح انسان است ، آيا نمي توان نتيجه گرفت كه قرآن خاستگاه نهضتها را نيز طبقه مستضعف ميداند ؟ پاسخ : در ضمن صحبت عرض كردم كه از نظر قرآن خاستگاه انقلابها بالضروره ، مستضعفين نيستند اما گروهي كوشيده اند با نوعي توسعه در مفهوم استضعاف ، مفهوم آيات قرآني را طوري تفسير كن.كه با عقيده آنها كه ميگويند پيروزي از آن محرومين است و آنها تنها طبقه انقلابي و مبارز هستند ، جور در بيايد لازم است توضيح بدهم كه استضعاف يك مفهوم اعم دارد كه اختصاص به جنبه مادي ندارد بلكه شامل جنبه معنوي هم ميشود ، و به اين معني خود فرعون ، هم استضعافگر بوده ا.و هم استضعاف شده يعني فرعون دو شخصيت داشت - البته اين تعبير از من است - يك شخصيت فطري و انساني ، كه همان شخصيت استضعاف شده درونش بود ، و يك شخصيت اكتسابي ، كه شخصيت فرعونيش محسوب ميشد آيه شريفه : و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين ( سوره قصص - آيه پنج ) هم شامل قوم موسي ( ع ) ميش.و هم شامل انساني كه در درون فرعون به بند كشيده شده است اين يك طريق تفسير آيه فوق است و ما مخالف با اينگونه تفسير نيستيم ولي آيا كساني كه روي آيه مستضعفين تكيه ميكنند و بعد مسئله را به مسائل اجتماعي تعميم ميدهند هم همين تفسير را مي پذيرند ؟ درباره اين آيه مي بايد توضيح بيشتري داده شود كه گر چه به وقت طولاني تري احتياج دار.ولي به اجمال آن را عرض مي كنم . در قرآن با دو منطق به ظاهر مختلف در مورد ملاك پيروزيها روبرو ميشويم كه اين دو منطق را با يكديگر بايد بسنجيم تا اصل مطلب دستگيرمان بشود قرآن در آيه پنج سوره قصص ، ملاك پيروزي را استضعاف شدگي بيان ميكند حداقل آنچه از ظاهر آيه برميايد ، اينست كه استضعاف شدگي ملاك حركت و ملاك انقلاب است بر طبق اين آيه از هر جا كه حركت و انقلاب پيدا ميشود ، پيروزي هم از همانجا پيدا ميشود پس در اينجا ايمان نقشي ندارد بر حسب اين ملاك هر جاي دنيا محروميت و استضعاف شدگي باشد براي حركت ، براي جنبش و براي پيروزي كافي است.آن گروهي كه در ابتدا به آنها اشاره كردم ، همين وجه را ميپذيرند از نظر آقايان قرآن در اينجا روي يك امر زير بنائي ، يعني امر مادي - اقتصادي تكيه دارد اما آيات ديگري داريم كه در آنها بر امري تكيه شده است كه بقول اين حضرات ، روبنائي اس.يعني ايمان و عمل صالح در آيه 55 از سوره نور ميفرمايد : وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض آنهائي كه داراي ايمانند - ايمان الهي - و به يك مكتب الهي دلبستگي دارند و اعمالشان مطابق مكتب است ، خدا به آنها وعده استقلال و پيروزي داده است . در اين زمينه آيات بسيار ديگري وجود دارد از جمله آيه 105 سوره انبيا ( 1 ) و آيه 139 سوره آل عمران ( 2 ) مسئله اي كه د.1 - و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي.الصالحون ما بعد از تورات در زبور داود نوشتيم كه البته بندگان نيكوكار من - داراي عمل صالح - ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد . 2 - و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمني.