پیرامون انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیرامون انقلاب اسلامی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سنجش اين دو نظريه استفاده كنيم . طبق تئوري دوم ممكن است انقلابي صورت گيرد بدون آنكه پيشرفت عوامل توليد در آن نقشي داشته باشند ، حال با اين ترتيب كه پيشرفتي در عوامل توليد رخ نداده و يا اگر رخ داده است ، تاثيري نداشته است و نيز تضاد طبقاتي و دو قطبي شدن جامعه و به تعبير اميرالمؤمنين كظة ظالم و سغب مظلوم رخ نداده و يا اگر رخ داده نقش مهمي نداشته و يا اگر دو قطبي شدن نقش داشته ، ايفا كننده نقش ، قطب محروم نبوده است.

همانطور كه در انقلابي كه منجر به خلافت علي ( ع ) شد آنكه نقش داشت محرومان نبودند خود علي از آن جهت خلافت را بعهده گرفت كه جامعه به ظالم و مظلوم و مرفه و محروم تقسيم شده بود ، بدون آنكه خود او در طبقه محرومين با
زهد و ساده زيستي علي ريشه انساني داشت نه ريشه اقتصادي و طبقاتي بر طبق نظريه دوم ، اين امكان هست كه انقلابي اجتماعي رخ دهد در حالي كه عامل پيشتاز محرومان و مستضعفان نباشند بلكه همه عوامل اجتماعي ، طبقات و گروه ها و اصناف به ميدان كشيده شوند.

طبق اين تئوري غايت و هدف ممكن است رفاهي و براي تامين معيشت نباشد بلكه مسلكي باشد و حتي طبقات محروم ابا داشته باشند از اينكه تظاهرات و اعتصابات خود را براي رسيدن به رفاه بهتر تلقي كنند ، بلكه صرفا آنرا براي برادري و برابر و عدل و مساوات و اخوت ايماني در نظر داشته باشد.

طبق اين تئوري علل و اهرمهائي كه با فشار روي آنها از طرف رهبري يا از طرف دشمن شور و غيرت مردم به خروش و جنبش ميايد و خشم انقلابي آنها بر انگيخته مي شود ، منحصرا مادي و رفاهي نيست و احيانا با عقايد ، ايده آلهاي معنوي ، آرمان هاي انساني ، يا احساسات جامعه از قبيل
احترام بيك سلسله اصول و اشخاص توأم و مربوط است . براي تحليل انقلاب ايران و بررسي ميزان انطباق دو نظريه اي كه به آن اشاره كردم بر اين انقلاب ، بايد به مطالعه و تحقيق در موارد زير پرداخت : 1 - بررسي پيرامون افراد و گروههائي كه بار نهضت را بدوش داشتند . 2 - ريشه يابي و ارزيابي عللي كه با ايجاد انقلاب و پيشبرد آن رابطه داشته اند . 3 - مطالعه درباره هدفهائي كه نهضت تعقيب ميكرد . 4 - بررسي شعارهائي كه به نهضت مردم
حيات و حركت ميبخشيد . 5 - تحليل نقش رهبر و تاكتيكهاي رهبري . 6 - توجه به گستردگي و فراگير بودن نهضت ، از آنجهت كه به يك طبقه يا قشر خاص تعلق نداشت . اما از نظر ريشه ، حوادث پنجاه ساله اخير از جمله ، استبداد و استعمار نو ، دور نگه داشتن دين از سياست ، كوشش براي بازگشت به دوره قبل از اسلام ، تحريف در ميراث گرانقدر فرهنگ اسلامي ، كشتارهاي بيرحمانه ، شكاف طبقاتي ، تسلط عنصر غير مسلمان بر مسلمانان ، نقض آشكار قوانين اسلامي.

مبارزه با ادبيات فارسي و اسلامي به نام مبارزه با واژه هاي بيگانه ، بريدن از كشورهاي مسلمان و پيوند با ضد مسلمانان نظير اسرائيل ، تبليغ ماركسيسم و از جمله ريشه هاي انقلاب به حساب ميايند از ميان اين علل دسته اي صبغه مادي دارند ، و برخي ناظر به جريحه دار شدن غرور انساني هستند و قسمتي كه بيشترين سهم را دارند مربوط به جريحه دار شدن عواطف اسلامي اند . به اين علل بايد دو عامل ديگر که
يكي سرخوردگي از ليبراليسم غربي و ديگري نا اميدي از سوسياليسم شرقي است اضافه كنيم اينجاست كه نقش آگاهي و بازگشت به خويش ملت مسلمان ما و احساس كرامت ذاتي و دريافت خود و فلسفه خود از سوي اين مردم ، مشخص مي شود
مسئله عمده ، بيداري اسلامي مردم ماست روح و هويت اسلامي مردم ما ، بار ديگر درضمن اين برخوردها برجسته و مطرح شد در زمان ما به طور كلي در همه كشورهاي اسلامي نوعي بيداري و به خود آمدگي اسلامي پيدا شده است ملل مسلمان با سرخوردگي از معيارها و مكتبهاي شرقي و غربي به جستجوي هويت واقعي و اصيل خود برخاسته اند.

مسلمانان يك دوره خود باختگي را پشت سرگذاشته اند و به يك دوره بازيافتگي رسيده اند لهذا جهان سومي در حال تولد است كه شرق و غرب را به مقابله برانگيخته است . خود باختگي يعني تزلزل شخصيت ، بي ايماني به خود ، گم كردن خود ، از دست دادن حس احترام به ذات ، بي اعتمادي و بي اعتقادي به فرهنگ خود و استعداد و شايستگي خود ، و در مقابل به خود آمدگي يعني بازگشت به ايمان خود ، بيدار كردن حس احترام به خود و تاريخ و شناسنامه و نسب تاريخي خود.

تحليل ماهيت اين انقلاب از تحليل رهبري انقلاب جدا نيست و اين مسئله در ارتباط با مسئله خود يابي ملت ما مطرح مي شود بايد پرسيد كه چه شد امام خميني رهبر مطلق شد ، آن چنان كه حتي آنهائيكه از نظر ايده و هدف در قطب مخالف ايشان جاي داشتند ، چاره اي جز اذعان به رهبري ايشان نداشتند چرا سخنان امام اينهمه موج ميافريد ؟ چرا اعلاميه هاي ايشان با نبود.

امكانات و وسائل و با بودن اختناقها و شكنجه ها و خطر مرگها به سرعت در سراسر كشور پخش ميشد ؟ بي شك از جان گذشتگي و مبارزه خستگي ناپذير با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم ، و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذيري اين رهبر در انتخاب او به مقام رهبري نقش داشته است ، اما مطلب اساسي چيز ديگري است ، و آن اينكه نداي امام خميني از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت بر ميخاست ، مردميكه در طول چهارده قرن حماسه محمد ، علي ، زهرا ، حسين ، زينب ، سلمان ، ابوذر و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بود.

و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود ، بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند علي را و حسين را در چهره او ديدند ، او را آينه تمام نماي فرهنگ خود كه تحقير شده بود ، تشخيص دادند . امام چه كرد ؟ او به مردم ما شخصيت داد خود واقعي و هويت اسلامي آنها را به آنان باز گرداند آنها را از حالت خود باختگي و استسبا( 1 ).

1 - فلاسفه و حكما اصطلاحي دارند به نام استسباع كه به فارسي آن " شير گير " ترجمه كرده اند . ميگويند بعضي از حيوانات كوچك وقتي با حيوانات درنده اي روبرو ميشوند - مثلا وقتي خرگوش با شير مواجه مي شود - حالت استسباع پيدا ميكنند يعني اراده فرار از آنها سلب مي شود

/ 80